او هٔم مثل ديگرآن بود .
۲۶ ژانویه ، ۲۰۲۴ ۲۰:۱۷ روی نیمکت پارک نشسته بود ، به دسته گل پژمرده تو دستش نگاهی انداخت . مگه چی براش کم گذاشته بود ؟
۲۶ ژانویه ، ۲۰۲۴ ۱۸:۳۰ به ساعتش نگاه کرد . از منتظر موندن خسته شده بود ، گوشیشو در آورد و بهش زنگ زد . ' مشترك مورد نظر در دسترس نمی باشد . ' برایش پیغامی آمد . 'سلام مارک ! من متاسفم ولی دیگه نمیتونم ادامه بدم ! امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی ، ما بدرد هم نمی خوردیم ، بهتره تمومش کنیم !))
_ برلیان '۲۶ ژانویه ، ۲۰۲۴ ۲۰:۳۰ بغضش ترکید . چرا همه ترکش میکردن ؟ چرا فکر میکرد اون ترکش نمیکنه ؟ واقعا احمق بود . هر وقت به کسی اعتماد میکرد بهش آسیب میزدن ! اونم مثل بقیه بود .))
۲۶ ژانویه ، ۲۰۲۴ ۱۸:۳۰ به ساعتش نگاه کرد . از منتظر موندن خسته شده بود ، گوشیشو در آورد و بهش زنگ زد . ' مشترك مورد نظر در دسترس نمی باشد . ' برایش پیغامی آمد . 'سلام مارک ! من متاسفم ولی دیگه نمیتونم ادامه بدم ! امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی ، ما بدرد هم نمی خوردیم ، بهتره تمومش کنیم !))
_ برلیان '۲۶ ژانویه ، ۲۰۲۴ ۲۰:۳۰ بغضش ترکید . چرا همه ترکش میکردن ؟ چرا فکر میکرد اون ترکش نمیکنه ؟ واقعا احمق بود . هر وقت به کسی اعتماد میکرد بهش آسیب میزدن ! اونم مثل بقیه بود .))
۶۸۰
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.