p۱۰
p۱۰
دکتر:گفتی یکماهه که پر*یود نشدی درسته؟
ا.ت:بله
دکتر:تبریک میگم
ا.ت:نمیفهمم؟
دکتر:شما باردارید
ا.ت:چ..چی ..د..دکتر شوخی نکن م..من
دکتر:ا.ت خوبی ؟
ا.ت:م..من باید برم
دکتر:باشه بزار با یکی بفرستمت خونه ؟
ا.ت:ن..نه خودم میرم
ا.ت سری از اون جهنم بیرون اومد و سری رفت سوار ماشین شد و با دستایی که داشت از ترس و تعجب میلرزید گوشیشو برداشت و سعی داشت شماره ی یونگی رو پیدا کنه بعد از کلی گشتن شمارشو پیدا کرد و زنگ زد
^مکالمه^
یونگی:بله
ا.ت:یو..یونگی کجایی
یونگی:باز چیشده
ا.ت:باید ببینمت سریع
یونگی:اومدم خونه
ا.ت:ا...ادرس بده
یونگی:.......
ا.ت:نزدیکم الان میام
یونگی:منتظرم
پایان
ا.ت سر ۵ دقیقه خودشو رسوند به خونه ی یونگی و در زد یونگی در و باز کرد که ا.ت سریع رفت داخل
یونگی: تو چرا اینطور....
ا.ت یکی محکم زد روی شونه ی یونگی و همینطور که به یونگی میزد حرف میزد با بغض سنگین و کاملا واضحی
ا.ت:یونگی بدبختم کردی ....ازت متنفرم .....من الان چقکار کنم ها (داد)
یونگی:اروم باش ببینم چی میگی ..چی شده
ا.ت:م..من از تو حاملم میفهمی ها(داد)
یونگی:چ..چی میگی...چه معلوم بچه از منه
دکتر:گفتی یکماهه که پر*یود نشدی درسته؟
ا.ت:بله
دکتر:تبریک میگم
ا.ت:نمیفهمم؟
دکتر:شما باردارید
ا.ت:چ..چی ..د..دکتر شوخی نکن م..من
دکتر:ا.ت خوبی ؟
ا.ت:م..من باید برم
دکتر:باشه بزار با یکی بفرستمت خونه ؟
ا.ت:ن..نه خودم میرم
ا.ت سری از اون جهنم بیرون اومد و سری رفت سوار ماشین شد و با دستایی که داشت از ترس و تعجب میلرزید گوشیشو برداشت و سعی داشت شماره ی یونگی رو پیدا کنه بعد از کلی گشتن شمارشو پیدا کرد و زنگ زد
^مکالمه^
یونگی:بله
ا.ت:یو..یونگی کجایی
یونگی:باز چیشده
ا.ت:باید ببینمت سریع
یونگی:اومدم خونه
ا.ت:ا...ادرس بده
یونگی:.......
ا.ت:نزدیکم الان میام
یونگی:منتظرم
پایان
ا.ت سر ۵ دقیقه خودشو رسوند به خونه ی یونگی و در زد یونگی در و باز کرد که ا.ت سریع رفت داخل
یونگی: تو چرا اینطور....
ا.ت یکی محکم زد روی شونه ی یونگی و همینطور که به یونگی میزد حرف میزد با بغض سنگین و کاملا واضحی
ا.ت:یونگی بدبختم کردی ....ازت متنفرم .....من الان چقکار کنم ها (داد)
یونگی:اروم باش ببینم چی میگی ..چی شده
ا.ت:م..من از تو حاملم میفهمی ها(داد)
یونگی:چ..چی میگی...چه معلوم بچه از منه
۲.۴k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.