گل ارکیده
part ³²
تهیونگ : من اون موقع از این وصیت خبر داشتم اما پدر مادرم نه من حسمو به پدرم گفتم انتظار داشتم درکم کنه اما در جوابش از یه سیلی خوردم حسابی دعوامون شد اون موقع تصمیم گرفتن منو بفرسن آمریکا
نمیدونی که هروقت که باعث آزار اون قلب کوچولوت مشدم چقدر داغون میشدم طاقت دیدن اشکاتو نداشتم دلم نمی خواست ناراحت شی اما منه احمق هربار با رفتارم باعث ناراحتیت میشدم
میدونی که فهمیدم که واقعا عاشقتم ؟ دقیقا موقعی که از دستت دادم موقعی که کیلومتر ها ازت دور بودم فهمیدم که چقد عاشق این دختر کوچولو شودم
متوجه خیس شدم پیرهنم شده بودم صورتشو از روی سینم بلند کردم و با دستام غابش گرفتم و اشکاشو پاک کردم
ات : من خیلی دوست داشتم هنوزم دارم خیلی !
تهیونگ : میخوای بدونی چرا باوجود این همه عشقم نسبت بهت اونجا با جولیا وارد رابطه شدم ؟
ات : خودتو اذیت نکن نیاز نیس همه چی رو بهم توضیح بدی
تهیونگ : ولی باید بدونی بدونی من چقد دوست دارم تا هیچ وقت ترکم نکنی
برای اولین بار بود پیشم گریه میکنه و با چشماش التماسم میکنه داره عشقشو بهم اعتراف میکنه و ازم میخواد پیشش بمونم اولین باره !
ات : هیچ وقت ترکت نمیکنم اگه تو ترکم نکنی هیچ وقت ترکت نمیکنم
تهیونگ : این از محالاته که من ترکت کنم !
آروم به سمتم اومد و لبای گرم و خوش فرمشو روی لبام قرار داد و نرم میبوسید میتونستم حرارت بینمونو حس کنم
منم همراهیش کردم دستاشو پشت گردنم قرار داد و سرشو کج کرد تا دست رسی بهتری داشته باشه
.
.
.
.
دوسال بعد
ویو تهیونگ
با یاد آوری تمام خاطرات چشمام با سرعت بیشتری از صورتم پایین میرختن
ما این همه چیزو تحمل نکردیم که آخرش این بشه
من چجوری با این غذاب زندگی کنم ؟
به خاک توی قبر چنگ زدم نگاه پر از اشکمو از سنگ قبر به گل های ارکیده ای که روی قبر بود دادم
اشکامو با دستام پاک کردم و سعی کردم بخنم و به سنگ قبر نگاه کنم
تهیونگ : ببین چی برا آوردم گل هایی که دوست داری خیلی خوشگله مگه نع ؟
بوی خیلی خوبی میده تو خیلی دوست داری
اشک دوباره توی چشمام حلقه زد
تهیونگ : من نتونستم نتونستم بهت بگم چرا پدر مادرت مردن نتونستم یه دل سیر بوت کنم نتونستم اونقدر بوست کنم که خسته شی نتونستم اونقدر محکم بقلت کنم که توی بقلم گم شی
با گریه داد زدم
تهیونگ : قول دادی بهم قول دادی لعنتی گفتی ترکت نمیکنم من ، من الان بدون تو چیکار کنم ، من بدون تو حتی نمیتونم نفس بکشم چجوری زندکی کنم ؟
خودمو انداختم روی قبرش و از ته دلم زار زدم
آروم زیر لب زمزمه کردم
فالو ♡☆
تهیونگ : من اون موقع از این وصیت خبر داشتم اما پدر مادرم نه من حسمو به پدرم گفتم انتظار داشتم درکم کنه اما در جوابش از یه سیلی خوردم حسابی دعوامون شد اون موقع تصمیم گرفتن منو بفرسن آمریکا
نمیدونی که هروقت که باعث آزار اون قلب کوچولوت مشدم چقدر داغون میشدم طاقت دیدن اشکاتو نداشتم دلم نمی خواست ناراحت شی اما منه احمق هربار با رفتارم باعث ناراحتیت میشدم
میدونی که فهمیدم که واقعا عاشقتم ؟ دقیقا موقعی که از دستت دادم موقعی که کیلومتر ها ازت دور بودم فهمیدم که چقد عاشق این دختر کوچولو شودم
متوجه خیس شدم پیرهنم شده بودم صورتشو از روی سینم بلند کردم و با دستام غابش گرفتم و اشکاشو پاک کردم
ات : من خیلی دوست داشتم هنوزم دارم خیلی !
تهیونگ : میخوای بدونی چرا باوجود این همه عشقم نسبت بهت اونجا با جولیا وارد رابطه شدم ؟
ات : خودتو اذیت نکن نیاز نیس همه چی رو بهم توضیح بدی
تهیونگ : ولی باید بدونی بدونی من چقد دوست دارم تا هیچ وقت ترکم نکنی
برای اولین بار بود پیشم گریه میکنه و با چشماش التماسم میکنه داره عشقشو بهم اعتراف میکنه و ازم میخواد پیشش بمونم اولین باره !
ات : هیچ وقت ترکت نمیکنم اگه تو ترکم نکنی هیچ وقت ترکت نمیکنم
تهیونگ : این از محالاته که من ترکت کنم !
آروم به سمتم اومد و لبای گرم و خوش فرمشو روی لبام قرار داد و نرم میبوسید میتونستم حرارت بینمونو حس کنم
منم همراهیش کردم دستاشو پشت گردنم قرار داد و سرشو کج کرد تا دست رسی بهتری داشته باشه
.
.
.
.
دوسال بعد
ویو تهیونگ
با یاد آوری تمام خاطرات چشمام با سرعت بیشتری از صورتم پایین میرختن
ما این همه چیزو تحمل نکردیم که آخرش این بشه
من چجوری با این غذاب زندگی کنم ؟
به خاک توی قبر چنگ زدم نگاه پر از اشکمو از سنگ قبر به گل های ارکیده ای که روی قبر بود دادم
اشکامو با دستام پاک کردم و سعی کردم بخنم و به سنگ قبر نگاه کنم
تهیونگ : ببین چی برا آوردم گل هایی که دوست داری خیلی خوشگله مگه نع ؟
بوی خیلی خوبی میده تو خیلی دوست داری
اشک دوباره توی چشمام حلقه زد
تهیونگ : من نتونستم نتونستم بهت بگم چرا پدر مادرت مردن نتونستم یه دل سیر بوت کنم نتونستم اونقدر بوست کنم که خسته شی نتونستم اونقدر محکم بقلت کنم که توی بقلم گم شی
با گریه داد زدم
تهیونگ : قول دادی بهم قول دادی لعنتی گفتی ترکت نمیکنم من ، من الان بدون تو چیکار کنم ، من بدون تو حتی نمیتونم نفس بکشم چجوری زندکی کنم ؟
خودمو انداختم روی قبرش و از ته دلم زار زدم
آروم زیر لب زمزمه کردم
فالو ♡☆
۳.۰k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.