زندگی مخفی پارت چهارم بخش دوم
بعد از اجرا
جنی:وای عالی بود اوپا
نامجون درحالی که نفس نفس میزد:فقط طوری که اوپا صدام میکنی
جونگ کوک:عالی بودید رپ لاین البته همتون به جز من پرید
لیسا دستشو دور گردن جونگ کوک انداخت و با دستی توی موهای کوک کشید :اوخی مکنه چی فکر کردی توهم رپت عالیه و ماهم مکنه لاین هستیم
جونگ کوک با کلی تلاش از دست لیسا اومد بیرون:هی باشه باشه گردنم درد گرفت اونی
جنی :حالا خوب منو و نامجون باهم خواهر و برادریم اونوقت ببین آرإم اونو اونی صدا میکنه
نامجون دستی تو سرش کشید :خب ...م..ن...من ...ببین لیسا از کوکی بزرگ تره خوب حق داره اونی صداش کنه
و تو باید منو اوپا صدا کنی چون ازت بزرگترم
جنی:خب حالا این بحث رو تموم کنید بریم سراغ نقشه ی بعدی
نامجون:امروز خسته ایم بزار برای فردا
جونگ کوک:فردا وقت نیست چون باید عمل کنیم
لیسا دستشو روی موهاش کشید:خب حق با جنی و جی کیه باید امشب نقشه بکشیم حالا بریم خونه که خوابم میاد
همه با سر تایید کردن
....................
بالای تخت رزی نشستم گفتم خودم امشب اینجا میمونم
آخه منو رز تنها دارایی همیم
و تهیونگ هم برای اینکه فقط اون میتونه رزی رو ببینه اینجا موند
ولی هنوز درک نمیکنم چرا اون میتونه🤥🤔
خب حالا ول کن
جیمین:سلام نونا خوبی من...من. نمیدونم چیکار کنم حال همه بده تنها امیدمون اینه که تهیونگ میتونه روحتو ببینه
ولی به شخصه اصلا نمیفهمم چرا
خب بیدار میشی ما قول دادیم از هم مراقبت کنیم ولی من کاری نکردم
حتی اون موقع که تو فقط ۱۳سالت بود ولی تفنگ دستت گرفتی و جونت اصلا برات مهم نبود فقط برای محافظت از من
منو ببخش که اون موقع بچه بودم و چیزی نمی فهمیدم ولی ما بخاطر اینکه بدونیم کی اونا رو کشته اومدیم تو این شغل
رزی که تمام مدت اونجا داشت گوش میداد گفت:تهیونگ....ته ......تهیونگ..وی بیدار شو لعنتی عه تمام اسم هاتو گفتم دیگه عه
تهیونگ مثل برق زده ها از جاش بلند شد :چیه کیه من کیم کجام
جیمین با چشمای اشکی لبخندی روی لبش اومد :رزی بیدارت کرد ؟!
تهیونگ که تازه فهمید چی شده یه عذر خواهی کرد و ادامه داد:آره به قول خودش تمام اسم هامو گفت
رزی:خفه شو ببینم خب حالا اینایی که میگم رو مو به مو به جیمین بگو
اوکی
تهیونگ سرش رو تکون داد البته با چشمای خوابآلود گفت:خب جیمین شی من باید تمام حرف های رز رو مو به مو بهت بگم
جیمین لبخندی زد و تمام حواسشو داد به تهیونگ
تهیونگ دستی به سرش کشید و رزی شروع کرد:
........
جنی:وای عالی بود اوپا
نامجون درحالی که نفس نفس میزد:فقط طوری که اوپا صدام میکنی
جونگ کوک:عالی بودید رپ لاین البته همتون به جز من پرید
لیسا دستشو دور گردن جونگ کوک انداخت و با دستی توی موهای کوک کشید :اوخی مکنه چی فکر کردی توهم رپت عالیه و ماهم مکنه لاین هستیم
جونگ کوک با کلی تلاش از دست لیسا اومد بیرون:هی باشه باشه گردنم درد گرفت اونی
جنی :حالا خوب منو و نامجون باهم خواهر و برادریم اونوقت ببین آرإم اونو اونی صدا میکنه
نامجون دستی تو سرش کشید :خب ...م..ن...من ...ببین لیسا از کوکی بزرگ تره خوب حق داره اونی صداش کنه
و تو باید منو اوپا صدا کنی چون ازت بزرگترم
جنی:خب حالا این بحث رو تموم کنید بریم سراغ نقشه ی بعدی
نامجون:امروز خسته ایم بزار برای فردا
جونگ کوک:فردا وقت نیست چون باید عمل کنیم
لیسا دستشو روی موهاش کشید:خب حق با جنی و جی کیه باید امشب نقشه بکشیم حالا بریم خونه که خوابم میاد
همه با سر تایید کردن
....................
بالای تخت رزی نشستم گفتم خودم امشب اینجا میمونم
آخه منو رز تنها دارایی همیم
و تهیونگ هم برای اینکه فقط اون میتونه رزی رو ببینه اینجا موند
ولی هنوز درک نمیکنم چرا اون میتونه🤥🤔
خب حالا ول کن
جیمین:سلام نونا خوبی من...من. نمیدونم چیکار کنم حال همه بده تنها امیدمون اینه که تهیونگ میتونه روحتو ببینه
ولی به شخصه اصلا نمیفهمم چرا
خب بیدار میشی ما قول دادیم از هم مراقبت کنیم ولی من کاری نکردم
حتی اون موقع که تو فقط ۱۳سالت بود ولی تفنگ دستت گرفتی و جونت اصلا برات مهم نبود فقط برای محافظت از من
منو ببخش که اون موقع بچه بودم و چیزی نمی فهمیدم ولی ما بخاطر اینکه بدونیم کی اونا رو کشته اومدیم تو این شغل
رزی که تمام مدت اونجا داشت گوش میداد گفت:تهیونگ....ته ......تهیونگ..وی بیدار شو لعنتی عه تمام اسم هاتو گفتم دیگه عه
تهیونگ مثل برق زده ها از جاش بلند شد :چیه کیه من کیم کجام
جیمین با چشمای اشکی لبخندی روی لبش اومد :رزی بیدارت کرد ؟!
تهیونگ که تازه فهمید چی شده یه عذر خواهی کرد و ادامه داد:آره به قول خودش تمام اسم هامو گفت
رزی:خفه شو ببینم خب حالا اینایی که میگم رو مو به مو به جیمین بگو
اوکی
تهیونگ سرش رو تکون داد البته با چشمای خوابآلود گفت:خب جیمین شی من باید تمام حرف های رز رو مو به مو بهت بگم
جیمین لبخندی زد و تمام حواسشو داد به تهیونگ
تهیونگ دستی به سرش کشید و رزی شروع کرد:
........
۱.۲k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.