Maybe the past p45
لبخند گشادی روی صورتش بود و با عشوه گری دستش رو داخل آورد و روس یقه لباسش کشید
" یه شب افتخار میدی با این پرنس زیبا هم اتاقی باشم ؟"
پوزخندی زد و در ماشین رو باز کرد
" ببینم چه میکنی !"jk
. . . . . . . . . . .
لباس نویی از توی کمد برداشت و تنش کرد
حسابی گیج بود و دلش میخواست بدونه به هم چی گفتن
عصبی موهای توی صورتش رو کنار زد و گوشیش رو روشن کرد
با نبود سورا ، حالش خیلی گرفته بود
جانگکوک سورا رو برای درس و هوش بالاش با مادر بزرگش فرستاده بود آلمان تا اونجا به رویاهاش ادامه بده
اما بزرگترین دلیلش ، میخواست تا وقتی دل ات رو به دست نیاورده سورا شاهد خاطره های ناخوش نباشه تا روی بچگیش تاثیری نزاره
صدای قفل در رشته افکارش رو پاره کرد و از روی تخت بلند شد
با دیدن جئون و دختری که مدام بدنش رو لمس میکرد سوالی نگاهش کرد
" کوک این کیه ؟"a,t
جئون پوزخندی زد و بینیش رو روی گردن دختر همراهش کشید ( همه با هم . عوقققق بر تو باد دختره ی ایکبیر زاده)
" امشب مهمون ماست . مهمان ویژه من! خودم ازش پذیرایی میکنم تو زحمت نکش"jk
شونه ای بالا انداخت و سمت پله ها رفت
" زیاد سر و صدات بلند نشه میخوام بخوابم"a,t
پله ی سوم رو بالا رفته بود که
" تو نمیخوای ببینی؟ خوش میگذره!"jk
پوزخندی زد و برگشت
" از آدمی که یبار خیانت کرده ، انتظاری نمیشه داشت جئون"a,t
با عشوه خروار که توی صداش انداخته بود شروع کرد
" اتاقمون کجاست ددی ؟" ( دوست پسرت خلهه😐🤙)
( عروس رفته شیر موز بخره مزاحم نشید )
" یه شب افتخار میدی با این پرنس زیبا هم اتاقی باشم ؟"
پوزخندی زد و در ماشین رو باز کرد
" ببینم چه میکنی !"jk
. . . . . . . . . . .
لباس نویی از توی کمد برداشت و تنش کرد
حسابی گیج بود و دلش میخواست بدونه به هم چی گفتن
عصبی موهای توی صورتش رو کنار زد و گوشیش رو روشن کرد
با نبود سورا ، حالش خیلی گرفته بود
جانگکوک سورا رو برای درس و هوش بالاش با مادر بزرگش فرستاده بود آلمان تا اونجا به رویاهاش ادامه بده
اما بزرگترین دلیلش ، میخواست تا وقتی دل ات رو به دست نیاورده سورا شاهد خاطره های ناخوش نباشه تا روی بچگیش تاثیری نزاره
صدای قفل در رشته افکارش رو پاره کرد و از روی تخت بلند شد
با دیدن جئون و دختری که مدام بدنش رو لمس میکرد سوالی نگاهش کرد
" کوک این کیه ؟"a,t
جئون پوزخندی زد و بینیش رو روی گردن دختر همراهش کشید ( همه با هم . عوقققق بر تو باد دختره ی ایکبیر زاده)
" امشب مهمون ماست . مهمان ویژه من! خودم ازش پذیرایی میکنم تو زحمت نکش"jk
شونه ای بالا انداخت و سمت پله ها رفت
" زیاد سر و صدات بلند نشه میخوام بخوابم"a,t
پله ی سوم رو بالا رفته بود که
" تو نمیخوای ببینی؟ خوش میگذره!"jk
پوزخندی زد و برگشت
" از آدمی که یبار خیانت کرده ، انتظاری نمیشه داشت جئون"a,t
با عشوه خروار که توی صداش انداخته بود شروع کرد
" اتاقمون کجاست ددی ؟" ( دوست پسرت خلهه😐🤙)
( عروس رفته شیر موز بخره مزاحم نشید )
۲۳.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.