برده عمارت پارت ۱۳
پارت ۱۳
ا.ت ویو:
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل خونه ارباب دستمو محکم گرفته بود منو کشون کشون دنبال خودش میکشید بعدشم منو برد توی اتاق و پرتم کرد روی زمین
_دردم اومد
رفت درو قفل کرد و کتشو در اورد و پرت کرد روی تخت بعدشم همونجور که حرف میزد آستین پیراهنش و بالا میداد
+من بهت چی گفتم هاااا نگفتم با مردا گرم نگیر نگفتم (داد)
_چرا گفتین
+پس چرا به حرفم گوش ندادی
_من....من.....من فقط
+ببند دهنتو الان یه درس حسابی بت بدم که تا آخر عمرت فراموشش نکنی
_ارباب میخواین چیکار کنین
+بهت نشون میدم
خودت خواستی که اون روم بیاد بالا خانم کوچولو
_اصن....اصن برا چی انقدر حساسی.....تو فقط اربابمی همین......اینکه من با بقیه حرف میزنم یا نه به تو چه ربطی داره آخه هاااا چه ربطی داره (با داد و گریه)
+خیلی احمقی....که به من چه ربطی داره هاااا....نمیتونم روت حساس و غیرتی نشم میفهمی
_نه نه نه .... نمیفهمم دلیل اینکارا و این رفتارات و نمیفهم
+خودم نمیفهمم...نمیتونم تحمل اینکه یکی دیگه بهت نگاه کنه ندارم میفهمیی (داد)
_چراااا (داد)
+چون عاشقتم (داد)
توجه کنید اینجا دوتاشون داد میزدن و باهم حرف میزدن
_چی
+دیوونه من عاشقت شدم خودمم نمیدونم چرا و چطوری....وقتی میبینمت قلبم تند میزنه....اینکه یکی دیگه بهت نگاه کنه دیوونم میکنه میفهمیییی
_ارباب
رفت نزدیکش و نشست روبه روش
+حالا میفهمی چرا تحمل نمیکنم
دستش و گذاشت زیر چونش و سر شو بالا اورد
+اما دیگه تقصیر من نیست من بهت قوانین و گفتم اما تو رعایت نکردی پس باید تنبیه شی
کمربندشو در اورد و دور دستش پیچید
خیلی ترسیده بودم و نمیدونستم چیکار کنم
_ار...باب...میخوای....چیکار کنی
+یکم خانم کوچولو رو تنبیه کنم
_من میترسم.....ارباب....تروخدا....اینکارو نکن (با لکنت و گریه)
+معذرت میخوام....ولی هر کاری تاوانی داره
_تو چه تازه گفتی عاشقمی.....تو که گفتی دوسم داری (گریه)
+اره...اره گفتم اما....
_اما چی ها...اما چی...این اسمش عشق نیست میفهمییی این عشق نیست (گریه و کمی داد)
پایان ا.ت ویو.
جونگ کوک ویو:
خیلی عصبانی بودم تا رسیدیم عمارت ا.ت و بردم توی اتاق باید یکم تنبیهش کنم تا حالش جا بیاد جلو چشم من با یکی دیگه گرم میگیره داشتیم باهم بحث میکردیم که بهش گفتم دوسش دارم اما خب اینکه دوسش دارم دلیل نمیشه بر اینکه هر غلطی دلش میخواد بکنه داشتیم باهم دعوا میکردیم که گفت
_اما چی ها...اما چی...این اسمش عشق نیست میفهمییی این عشق نیست
اون راست میگفت دیگه حرفی نداشتم که جوابشو بدم فقط میدونستم طاقت اینکه گریه کنه رو ندارم کمربند و انداختم و رفتم پیشش بلندش کردم طوری که روبهرو هم وایساده بودیم
+این عشق نیست پس چیه هااا
_هر کوفت و زهرماری که دلت میخواد اسمشو بزار اما هرگز بهش نگو عشق
ا.ت ویو:
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل خونه ارباب دستمو محکم گرفته بود منو کشون کشون دنبال خودش میکشید بعدشم منو برد توی اتاق و پرتم کرد روی زمین
_دردم اومد
رفت درو قفل کرد و کتشو در اورد و پرت کرد روی تخت بعدشم همونجور که حرف میزد آستین پیراهنش و بالا میداد
+من بهت چی گفتم هاااا نگفتم با مردا گرم نگیر نگفتم (داد)
_چرا گفتین
+پس چرا به حرفم گوش ندادی
_من....من.....من فقط
+ببند دهنتو الان یه درس حسابی بت بدم که تا آخر عمرت فراموشش نکنی
_ارباب میخواین چیکار کنین
+بهت نشون میدم
خودت خواستی که اون روم بیاد بالا خانم کوچولو
_اصن....اصن برا چی انقدر حساسی.....تو فقط اربابمی همین......اینکه من با بقیه حرف میزنم یا نه به تو چه ربطی داره آخه هاااا چه ربطی داره (با داد و گریه)
+خیلی احمقی....که به من چه ربطی داره هاااا....نمیتونم روت حساس و غیرتی نشم میفهمی
_نه نه نه .... نمیفهمم دلیل اینکارا و این رفتارات و نمیفهم
+خودم نمیفهمم...نمیتونم تحمل اینکه یکی دیگه بهت نگاه کنه ندارم میفهمیی (داد)
_چراااا (داد)
+چون عاشقتم (داد)
توجه کنید اینجا دوتاشون داد میزدن و باهم حرف میزدن
_چی
+دیوونه من عاشقت شدم خودمم نمیدونم چرا و چطوری....وقتی میبینمت قلبم تند میزنه....اینکه یکی دیگه بهت نگاه کنه دیوونم میکنه میفهمیییی
_ارباب
رفت نزدیکش و نشست روبه روش
+حالا میفهمی چرا تحمل نمیکنم
دستش و گذاشت زیر چونش و سر شو بالا اورد
+اما دیگه تقصیر من نیست من بهت قوانین و گفتم اما تو رعایت نکردی پس باید تنبیه شی
کمربندشو در اورد و دور دستش پیچید
خیلی ترسیده بودم و نمیدونستم چیکار کنم
_ار...باب...میخوای....چیکار کنی
+یکم خانم کوچولو رو تنبیه کنم
_من میترسم.....ارباب....تروخدا....اینکارو نکن (با لکنت و گریه)
+معذرت میخوام....ولی هر کاری تاوانی داره
_تو چه تازه گفتی عاشقمی.....تو که گفتی دوسم داری (گریه)
+اره...اره گفتم اما....
_اما چی ها...اما چی...این اسمش عشق نیست میفهمییی این عشق نیست (گریه و کمی داد)
پایان ا.ت ویو.
جونگ کوک ویو:
خیلی عصبانی بودم تا رسیدیم عمارت ا.ت و بردم توی اتاق باید یکم تنبیهش کنم تا حالش جا بیاد جلو چشم من با یکی دیگه گرم میگیره داشتیم باهم بحث میکردیم که بهش گفتم دوسش دارم اما خب اینکه دوسش دارم دلیل نمیشه بر اینکه هر غلطی دلش میخواد بکنه داشتیم باهم دعوا میکردیم که گفت
_اما چی ها...اما چی...این اسمش عشق نیست میفهمییی این عشق نیست
اون راست میگفت دیگه حرفی نداشتم که جوابشو بدم فقط میدونستم طاقت اینکه گریه کنه رو ندارم کمربند و انداختم و رفتم پیشش بلندش کردم طوری که روبهرو هم وایساده بودیم
+این عشق نیست پس چیه هااا
_هر کوفت و زهرماری که دلت میخواد اسمشو بزار اما هرگز بهش نگو عشق
۴.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.