my star
پارت ۱۰
نامی : به هوش اومدی
کوک : نه
نامی : بی مزه
کوک : نمیتونم تکون بخورم
هانا : درسته
کوک : چرا اینجام
لی سون : وسط مراسم بی هوش شدی
کوک : الان چرا نگران منید
جیمین : نباید نگران تو باشیم
یونا : یه ماهه بخاطر تو هرشب کابوس میبینم مردی
کوک : یک ماه ؟
یونگی : آره
باید بلند بشم و برم اگه من باعث ناراحتی اینا بشم کی موقعی ناراحتیشون کمکشون کنه
بلند شدم که برم و یه درد عجیبی تو ناحیه قفسه ی سینم احساس کردم نادیدش گرفتم و کفشمو پوشیدم
هانا : داداشی میدونستی تصورت تو هر لباسی قشنگه
کوک : آره
رفتم حساب کردم و سریع رفتم بیرون
کوک : میچا بریم
میچا : چشم ارباب
نشستم تو ماشین
کوک : گوشیم کجاست
میچا : دست پدرتون
کوک : وایسا
رفتم گوشیمو گرفتم
لی سون : اون کی بود
کوک : کی ؟
لی سون : چرا مرگ سیوش داشتی
کوک : ا...اون هیچ کس نبود
رفتم از بیمارستان بیرون
لی سون : وایسا کوک چرا مرگ سیوش داری
کوک : ب.....به جون مامان اون کسی نیست
لی سون : اصلحه و آدم کش چی اونا کین ؟
کوک :........
آروم قدم به عقب برداشتم
هانا : چرا داری فرار میکنی مگه جدا کار بدی کردی
کوک : ن.....نه
لیتا : پس چرا میخوای اونا رو مخفی کنی
کوک : ولم کنید چرا باید براتون مهم باشه اونا کین
هوسوک : چون بعد بدبختی های فراوان رمز گوشیتو باز کردیم
کوک : اونا اونا ........
جین : چرا نمیگی پس میترسی ؟
کوک : مرگ یه قاتله اصلحه اصلحه میفروشه ادم کش مافیاست
همه : چی
کوک : برای همین نمیگفتم
تهیونگ اومد یغمو گرفت
ته : چرا همچین کسایی رو سیو داری
کوک : ولم کن تهیونگ حالم بده
ته : جواب منو بده
کوک : برای ............ آخ چرا میزنی
ته : چون جواب درست نمیدی
کوک : میخواستم یوانو بکشم سردسته ی اینا میچاعه
میچا : هوی قرار نبود نگی
کوک : برو گمشو الان منو میکشه
میچا : نباید میگفتی خب
کوک : هرچی باشه من رئیس توهم
میچا : این عکس کیه
کوک : دزد
میچا : هاناعه
کوک : نه این چشم مادرمه چقدر احمقی
میچا : اوق حالم بد شد چرا یه آدم درحال مرگ رو صفحته
کوک : میخواستم فضولمو ببینم
میچا : پفیوز
کوک : برو گمشو اونم نابود کن
میچا : بله قربان
ته : الان تو با آدم کش و ......
کوک : آره لازمش داشتم
جیمین : کوک هرچی بیشتر درموردت میفهمیم کثیت تر میشه
هانا : چرا من نمیدونستم
یونا : منم غریبه بودم
نامی : کوک
جین : کوک
هوسوک : کوک
یونگی : کوک
جیمین : کوک
ته : کوک
لیتا : کوک
لی سون : کوک
یونا : کوک
هانا : کوک
کوک : کوک مرد مرد میفهمین از اون تخت بی صاحاب شد پایین اومد با اینکه در داشتم اگه شما ناراحت باشین من چیکار کنم منم نمیتونم همه ی شما رو آروم کنم منم آدمم نه آرامبخش منم داغون میشم و به کمک احتیاج دارم بهتون از گذشته نمیگم که نفهمین من تو ۱۶ سالگیم بخاطر افسردگی سیگار میکشیدم ....
نامی : به هوش اومدی
کوک : نه
نامی : بی مزه
کوک : نمیتونم تکون بخورم
هانا : درسته
کوک : چرا اینجام
لی سون : وسط مراسم بی هوش شدی
کوک : الان چرا نگران منید
جیمین : نباید نگران تو باشیم
یونا : یه ماهه بخاطر تو هرشب کابوس میبینم مردی
کوک : یک ماه ؟
یونگی : آره
باید بلند بشم و برم اگه من باعث ناراحتی اینا بشم کی موقعی ناراحتیشون کمکشون کنه
بلند شدم که برم و یه درد عجیبی تو ناحیه قفسه ی سینم احساس کردم نادیدش گرفتم و کفشمو پوشیدم
هانا : داداشی میدونستی تصورت تو هر لباسی قشنگه
کوک : آره
رفتم حساب کردم و سریع رفتم بیرون
کوک : میچا بریم
میچا : چشم ارباب
نشستم تو ماشین
کوک : گوشیم کجاست
میچا : دست پدرتون
کوک : وایسا
رفتم گوشیمو گرفتم
لی سون : اون کی بود
کوک : کی ؟
لی سون : چرا مرگ سیوش داشتی
کوک : ا...اون هیچ کس نبود
رفتم از بیمارستان بیرون
لی سون : وایسا کوک چرا مرگ سیوش داری
کوک : ب.....به جون مامان اون کسی نیست
لی سون : اصلحه و آدم کش چی اونا کین ؟
کوک :........
آروم قدم به عقب برداشتم
هانا : چرا داری فرار میکنی مگه جدا کار بدی کردی
کوک : ن.....نه
لیتا : پس چرا میخوای اونا رو مخفی کنی
کوک : ولم کنید چرا باید براتون مهم باشه اونا کین
هوسوک : چون بعد بدبختی های فراوان رمز گوشیتو باز کردیم
کوک : اونا اونا ........
جین : چرا نمیگی پس میترسی ؟
کوک : مرگ یه قاتله اصلحه اصلحه میفروشه ادم کش مافیاست
همه : چی
کوک : برای همین نمیگفتم
تهیونگ اومد یغمو گرفت
ته : چرا همچین کسایی رو سیو داری
کوک : ولم کن تهیونگ حالم بده
ته : جواب منو بده
کوک : برای ............ آخ چرا میزنی
ته : چون جواب درست نمیدی
کوک : میخواستم یوانو بکشم سردسته ی اینا میچاعه
میچا : هوی قرار نبود نگی
کوک : برو گمشو الان منو میکشه
میچا : نباید میگفتی خب
کوک : هرچی باشه من رئیس توهم
میچا : این عکس کیه
کوک : دزد
میچا : هاناعه
کوک : نه این چشم مادرمه چقدر احمقی
میچا : اوق حالم بد شد چرا یه آدم درحال مرگ رو صفحته
کوک : میخواستم فضولمو ببینم
میچا : پفیوز
کوک : برو گمشو اونم نابود کن
میچا : بله قربان
ته : الان تو با آدم کش و ......
کوک : آره لازمش داشتم
جیمین : کوک هرچی بیشتر درموردت میفهمیم کثیت تر میشه
هانا : چرا من نمیدونستم
یونا : منم غریبه بودم
نامی : کوک
جین : کوک
هوسوک : کوک
یونگی : کوک
جیمین : کوک
ته : کوک
لیتا : کوک
لی سون : کوک
یونا : کوک
هانا : کوک
کوک : کوک مرد مرد میفهمین از اون تخت بی صاحاب شد پایین اومد با اینکه در داشتم اگه شما ناراحت باشین من چیکار کنم منم نمیتونم همه ی شما رو آروم کنم منم آدمم نه آرامبخش منم داغون میشم و به کمک احتیاج دارم بهتون از گذشته نمیگم که نفهمین من تو ۱۶ سالگیم بخاطر افسردگی سیگار میکشیدم ....
۳.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.