یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت دوم
که...
احساس کردم انگار یکی داره تعقیبم میکنه بلند
شدم دور ورمو نگاه کردم کسی نبود
محلش ندادم برگشتم خونه
روز بعدش»٠٠
(با داد) درو باز کنین خواهش میکنم
از جام پریدم و رفتم سری درو باز کردم
آلیس:(با تعجب) خاله چیشده؟!
خاله:(با گریه) پسرم پسرم
بغلش زدم و اوردمش داخل
نمیفهمم اخه این چی بوده؟
چشمای بچه همینطوری باز مونده بود
لباسشو در اوردم یکی قلبشو از
جا در اورده بود
اخه این چی بوده چجور حیوونی بوده
چند دقیقه بعدش یه بیمار دیگه هم اوردن که همینطوری قلب نداشت
انگار یه حیوونی توی روستا بود
شبا رو تا صبح نگهبانی میدادم
کاملا دیگه صبح شده بود
با خودم فکر میکردم این اتفاقا از روزی افتاده که من اون خونه رو پیدا کردم
برگشتم خونه
در رو باز کردم
بابام کف زمین افتاد بود چشماش از حدقه زده بود بیرون
انگار یکی زندگیمو ازم گرفته بود
جیغی بلندی کشیدم
و توی بغلم گرفتمش همون مریضی سر بابامم اومده بود
از زندگی ناامید شده بودم انگار یکی قلبمو تو دستاش فشار میداد
من از این ماجرا سر در میارم قاتل بابامو پیدا میکنم خودم میکشمش
موهام رو با کش محکم بستم
تیشرت مشکی تنگ چرم
با شلوار چسب مشکی
بوت مشکی چرم
کوله پشتی مشکی
سر تا پا مشکی پوشیدم
داخل کوله پشتیم چاقو، چکش، تناب، قیچی، کبریت......
گذاشتم و به راه افتادم جلوی در خونه وایستاده بودم زل زده بودم به خونه
وارد خونه شدم.....
پارت بعدی هم بزارم یا زشته؟!
رمان خانه ارواح
پارت دوم
که...
احساس کردم انگار یکی داره تعقیبم میکنه بلند
شدم دور ورمو نگاه کردم کسی نبود
محلش ندادم برگشتم خونه
روز بعدش»٠٠
(با داد) درو باز کنین خواهش میکنم
از جام پریدم و رفتم سری درو باز کردم
آلیس:(با تعجب) خاله چیشده؟!
خاله:(با گریه) پسرم پسرم
بغلش زدم و اوردمش داخل
نمیفهمم اخه این چی بوده؟
چشمای بچه همینطوری باز مونده بود
لباسشو در اوردم یکی قلبشو از
جا در اورده بود
اخه این چی بوده چجور حیوونی بوده
چند دقیقه بعدش یه بیمار دیگه هم اوردن که همینطوری قلب نداشت
انگار یه حیوونی توی روستا بود
شبا رو تا صبح نگهبانی میدادم
کاملا دیگه صبح شده بود
با خودم فکر میکردم این اتفاقا از روزی افتاده که من اون خونه رو پیدا کردم
برگشتم خونه
در رو باز کردم
بابام کف زمین افتاد بود چشماش از حدقه زده بود بیرون
انگار یکی زندگیمو ازم گرفته بود
جیغی بلندی کشیدم
و توی بغلم گرفتمش همون مریضی سر بابامم اومده بود
از زندگی ناامید شده بودم انگار یکی قلبمو تو دستاش فشار میداد
من از این ماجرا سر در میارم قاتل بابامو پیدا میکنم خودم میکشمش
موهام رو با کش محکم بستم
تیشرت مشکی تنگ چرم
با شلوار چسب مشکی
بوت مشکی چرم
کوله پشتی مشکی
سر تا پا مشکی پوشیدم
داخل کوله پشتیم چاقو، چکش، تناب، قیچی، کبریت......
گذاشتم و به راه افتادم جلوی در خونه وایستاده بودم زل زده بودم به خونه
وارد خونه شدم.....
پارت بعدی هم بزارم یا زشته؟!
۴.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.