‹Best Choice›
‹Best Choice›
‹part_⁸›
جونگکوک:ات من مست نیستم دارم راست میگم دوست دارم
ات:اما من دوستون ندارم
دستش و گرفتم و بردمش سمت خروجی بار و که شروع کرد تقلا کردن
ات ویو
یهو دستم و گرفت و کشید و از بار خارج شد کلی تقلا کردم تا دستش از دستم جدا شد
ات:دارین چیکار میکنید
جونگکوک:میریم خونه من
ات من خونه شما نمیام
جونگکوک:مگه میتونی
اومد سمتم و برآید بغلم کرد و گذاشتم داخل ماشین و خودشم نشست
ات:ولم کن میخوام برم دلیل این کارات چیه
جونگکوک:دوست دارم میخوام پیشم باشی
دیگه حرفی نزدم ماشین و روشن کرد و حرکت کرد سرم و به شیشه تکیه دادم....اوفف ای خداا کیف و گوشیم هم توی بار موند اشکال ندارد لارا میارشون ...چند دقیقه بعد جلوی یه خونه ایستاد پیاده شدم نگاه کردم دیدم این اصلا خونه نیست عمارته که دوباره دستم گرفت و برد داخل و دستم و ول کرد و گفت
جونگکوک:از این به بعد اینجا زندگی میکنی
ات:یعنی چی من میخوام برم خونه
جونگکوک:نمیشه همین که من گفتم
ات:یعنی چی خونه زندگیم چی من میرم خونه
جونگکوک:همین که گفتم میمونی یعنی میمونی(داد)
ات:سرم داد نزن(داد)
جونگکوک:ببخشید
ات:ولم کن
این جا رو نمیشناختم ولی از پله ها بالا رفتم و در یه اتاق و باز کردم و دراز کشیدم رو تخت اونجا و بغض کردم نمیدونم چرا سعی کردم ذهنم و خالی کنم اما نمیشد که در یهو باز شد و قامت جونگکوک توی چارچوب در نمایان شد
ات:چی میخوای
جونگکوک:نمیتونم بیام تو اتاق خودم
ات:اتاق تو هست نمیدونستم میرم یه جا دیگه
جونگکوک:نمیخواد مون همینجا به هر حال قراره باهم توی یه اتاق به خوابیم
حوصله کل کل کردن نداشتم پس چیزی نگفتم و دراز کشیدم رو تخت و رفتم زیر پتو جونگکوکم بعد مدتی اومد لباس هایش و عوض کرده بود دراز کشید من و کشید تو بغلش چیزی نگفتم خوابیدم
سلامممم..من اومدم اول از همه میدونم عید و تبریک نگفتم و گذشت ولی بازم عیدتون مبارک بنده گشادی رو کنار گذاشتم شما هم حمایت کنید منتظر حمایت قشنگتون هستم❤️❤️
‹part_⁸›
جونگکوک:ات من مست نیستم دارم راست میگم دوست دارم
ات:اما من دوستون ندارم
دستش و گرفتم و بردمش سمت خروجی بار و که شروع کرد تقلا کردن
ات ویو
یهو دستم و گرفت و کشید و از بار خارج شد کلی تقلا کردم تا دستش از دستم جدا شد
ات:دارین چیکار میکنید
جونگکوک:میریم خونه من
ات من خونه شما نمیام
جونگکوک:مگه میتونی
اومد سمتم و برآید بغلم کرد و گذاشتم داخل ماشین و خودشم نشست
ات:ولم کن میخوام برم دلیل این کارات چیه
جونگکوک:دوست دارم میخوام پیشم باشی
دیگه حرفی نزدم ماشین و روشن کرد و حرکت کرد سرم و به شیشه تکیه دادم....اوفف ای خداا کیف و گوشیم هم توی بار موند اشکال ندارد لارا میارشون ...چند دقیقه بعد جلوی یه خونه ایستاد پیاده شدم نگاه کردم دیدم این اصلا خونه نیست عمارته که دوباره دستم گرفت و برد داخل و دستم و ول کرد و گفت
جونگکوک:از این به بعد اینجا زندگی میکنی
ات:یعنی چی من میخوام برم خونه
جونگکوک:نمیشه همین که من گفتم
ات:یعنی چی خونه زندگیم چی من میرم خونه
جونگکوک:همین که گفتم میمونی یعنی میمونی(داد)
ات:سرم داد نزن(داد)
جونگکوک:ببخشید
ات:ولم کن
این جا رو نمیشناختم ولی از پله ها بالا رفتم و در یه اتاق و باز کردم و دراز کشیدم رو تخت اونجا و بغض کردم نمیدونم چرا سعی کردم ذهنم و خالی کنم اما نمیشد که در یهو باز شد و قامت جونگکوک توی چارچوب در نمایان شد
ات:چی میخوای
جونگکوک:نمیتونم بیام تو اتاق خودم
ات:اتاق تو هست نمیدونستم میرم یه جا دیگه
جونگکوک:نمیخواد مون همینجا به هر حال قراره باهم توی یه اتاق به خوابیم
حوصله کل کل کردن نداشتم پس چیزی نگفتم و دراز کشیدم رو تخت و رفتم زیر پتو جونگکوکم بعد مدتی اومد لباس هایش و عوض کرده بود دراز کشید من و کشید تو بغلش چیزی نگفتم خوابیدم
سلامممم..من اومدم اول از همه میدونم عید و تبریک نگفتم و گذشت ولی بازم عیدتون مبارک بنده گشادی رو کنار گذاشتم شما هم حمایت کنید منتظر حمایت قشنگتون هستم❤️❤️
۴.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.