آرام
( فلش بک ۵ روز قبل )
با چهره نا امید از محضر اومدیم بیرون
به ریحانه ای نگاه میکردم که اصلا نمیخندید
دختری که به خوش خنده خونم معروف بود خالا غمگین شده
بچه تو شکمش ۲ ماهه بود
قلب داشت و نفس میکشید
بهنام وقتی فهمید بارداره بهش پیشنهاد عقد و عروسی داد
و اونم قبول کرد
لعنتی لعنتی
دستش و گرفتم و بهش گفتم : ریحانه ؟
سرشو بالا گرفت و گفت : بله؟
من : ببین هنوز هم میتونی .......
ریحانه : نه......دیر شده بیخیال
صدای نحس بهنام اومد
بهنام : خانومم بریم ؟
ریحانه چشم غره ای رفت و گفت : بهم سر بزن و بیا پیشم بابت همه چی ممنون
من : شاید نشه بهت سر بزنم چون جدیدا سرم شلوغه ولی میام اکه کمک خواستی رو من حساب کن باشه؟
ریحانه سری تکون داد
بهنام دستشو به سمتش دراز کرد ولی اون حتی به دستش نگاهم نکرد و رفت سوار ماشین شد
من : اگه بلایی سر ریحانه بیاد حتی حتی اگه تقصیر تو هم نباشه کاری میکنم خون گریه کنی
بهنام : میدونی عشق چیه؟
من : تو میدونی ؟
بهنام : میدونم.....میدونم که ریحانه رو بدست آوردم
پوزخندی زدم و گفتم : هه واقعا .....گوش کن عوضی درسته عاشق نشدم اما میدونم اگه آدم عشق شه کاری میکنه عشقش بخنده و صدمه نبینه
و به ریحانه اشاره کردم و ادامه دادم :اما تو عاشق واقعی نیستی جناب بهنام صفوی فرزند سیروس صفوی
بهنام : من.......
من : من هشدار دادم ......دیگه خود دانی
و از کنارش رد شدم
سوار ماشین شدم و راه افتادم
تو راه بودم که موبایلم زنک خورد
و با دیدن اسم فهمیدم سرهنگه
جواب دادم : بله؟
سرهنگ : بهتره بیاید اداره یه مشکلی هست
با چهره نا امید از محضر اومدیم بیرون
به ریحانه ای نگاه میکردم که اصلا نمیخندید
دختری که به خوش خنده خونم معروف بود خالا غمگین شده
بچه تو شکمش ۲ ماهه بود
قلب داشت و نفس میکشید
بهنام وقتی فهمید بارداره بهش پیشنهاد عقد و عروسی داد
و اونم قبول کرد
لعنتی لعنتی
دستش و گرفتم و بهش گفتم : ریحانه ؟
سرشو بالا گرفت و گفت : بله؟
من : ببین هنوز هم میتونی .......
ریحانه : نه......دیر شده بیخیال
صدای نحس بهنام اومد
بهنام : خانومم بریم ؟
ریحانه چشم غره ای رفت و گفت : بهم سر بزن و بیا پیشم بابت همه چی ممنون
من : شاید نشه بهت سر بزنم چون جدیدا سرم شلوغه ولی میام اکه کمک خواستی رو من حساب کن باشه؟
ریحانه سری تکون داد
بهنام دستشو به سمتش دراز کرد ولی اون حتی به دستش نگاهم نکرد و رفت سوار ماشین شد
من : اگه بلایی سر ریحانه بیاد حتی حتی اگه تقصیر تو هم نباشه کاری میکنم خون گریه کنی
بهنام : میدونی عشق چیه؟
من : تو میدونی ؟
بهنام : میدونم.....میدونم که ریحانه رو بدست آوردم
پوزخندی زدم و گفتم : هه واقعا .....گوش کن عوضی درسته عاشق نشدم اما میدونم اگه آدم عشق شه کاری میکنه عشقش بخنده و صدمه نبینه
و به ریحانه اشاره کردم و ادامه دادم :اما تو عاشق واقعی نیستی جناب بهنام صفوی فرزند سیروس صفوی
بهنام : من.......
من : من هشدار دادم ......دیگه خود دانی
و از کنارش رد شدم
سوار ماشین شدم و راه افتادم
تو راه بودم که موبایلم زنک خورد
و با دیدن اسم فهمیدم سرهنگه
جواب دادم : بله؟
سرهنگ : بهتره بیاید اداره یه مشکلی هست
۱.۲k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.