رمان عشق تصادفی 🍷🥂 پارت 3 درخواستی

رمان عشق تصادفی 🍷🥂 پارت 3 # درخواستی
.......بعد یه نگاه سنگینی بهم کرد
+ بهتر بری به کارات برسی و منو از اتاق انداخت بیرون ولی من هنوز نمی تونستم درست راه برم ولی سعی خودمو میکردم که بتونم راه برم آخه من که تازه وارد اینجام و هنوز چون تازه واردم اینجا و درست بلد نیستم 😞 که چند دقیقه بعد موقع ظرف شستن انگار یکی از پشت بغلم کرد ( ا٫ت خیلی جوون و زیباست اونقدری زیبا که دیگه میدونید )
ترس تو بدم تکون میخورد و به پشت سرم نگاه کردم که دیدم همون پسره جونگکوک به من زول زده و از پشت بغلم کرده و من سرم رو برگردونم و به کارم ادامه دادم که در گوشم با یه لحن تحریک کننده ای گفت
+ نمی‌خوای تمومش کنی
که باعث شد عصبانی بشم که منو بیشتر به خودش چسبوند
— ولم کن عوضی چرا دست از سرم بر نمی داری ؟
+خفه شو به کارت ادامه بده ( با صدای آروم و اونو محکم تر چسبوند)
و بعد تموم شدن ظرفا هنوز بهم چسبیده بود و از پشت بغلم کرده بود
— ولم کن میخوام بقیه جاها و تمیز کنم
+ لازم نکرده ...........تمیز هست
— خب من الان چیکار کنم؟
ازم جداشد و گفت
+ هر کاره دیگه ای که لازمه
بیشعور بعد یهو مچ دستمو گرفت و .................

ادامه دارد ...............منتظر پارت های بعدی باشید 💖