پارت یک فیک آن سوی جهنم
پارت یک فیک آن سوی جهنم
آشنایی دردسر ساز
داستان از زبان شین
از چند روز پیش از وقتی که برای درس ها و کار های مادر پدرم به شهر دیگه منتقل شدیم خوابام آشفتن
هرروز داد و بیداد پسر و دختر همسایمون تو سرم می پیچه
خیلی دردناک هست موقعی که نمی تونی درست با بقیه ارتباط بگیری و چند ماه از اومدنت به یه شهر و خونه جدید گذشته باشه و هیچ کس جز پسر دختر و خود همسایه هارو نشناسی
که هرکدوم شون یه مشت دیوانن
دیشب هم یه خواب عجیب غریب دیدم که وقتی به مدرسه می رم رین هم اونجاست من از رین خوشم نمیاد
همیشه نیشش بازه و داره می خنده خیلی هم خوب آزار و مردم ازاره نمی تونم درکش کنم
با خودم گفتم بی خیال این حرفا شم و برم آماده شم
موقعی که به راه افتادم همون دیوونه رو دیدم با تیکه گفتم :خنگول چرا اینجایی
رین با خنده ایی کوتاه گفت : شوسگول خودت نمی دونی
منی که از هیچی خبر نداشتم جواب نه رو دادم
رین گفت چرا هر شب اسمم رو صدا می زنی
گفتم هیچ مدرکی نداری پس خفه شو
رین گوشیش رو درآورد و صدای ضبط شدم رو پخش کرد که دارم صداش می زنم
باجواب گفتم باشه حالا راتو بکش برو دیرم شد
رین دنبالم اومد گفت راه مدرسه ی منم این وره
گفتم پس از اون ور خیابون برو
رین گفت خودت برو چرا من به خودم زحمت بدم
تو راه که کلن داشتیم داد و بیداد می کردیم
حالا هم امید وار بودم تو کلاس کرم نریزه که همین اتفاق افتاد یه دختر با موهای صورتی قبل از اینکه رو صندلیم
بشینم روش آب ریخت با عصبانیت پا شدم
از کروات لباسش که شل بود گرفتم صورتم رو نزدیکش کردم و گفتم: نگا کن بچه جون یه بار دیگه تکرار کنی دستتو میش کنم
دختره با حاضر جوابی گفت :اگه تونستی دستش رو گرفتم لحظه ای که می خواستم دستش رو بچرخونم
رین دستش رو گذاشت رو شونم و.......
خوب پارت بعد بعداً لطفاً لایک کن و فالو کن تا روح نویسنده شاد شه
آشنایی دردسر ساز
داستان از زبان شین
از چند روز پیش از وقتی که برای درس ها و کار های مادر پدرم به شهر دیگه منتقل شدیم خوابام آشفتن
هرروز داد و بیداد پسر و دختر همسایمون تو سرم می پیچه
خیلی دردناک هست موقعی که نمی تونی درست با بقیه ارتباط بگیری و چند ماه از اومدنت به یه شهر و خونه جدید گذشته باشه و هیچ کس جز پسر دختر و خود همسایه هارو نشناسی
که هرکدوم شون یه مشت دیوانن
دیشب هم یه خواب عجیب غریب دیدم که وقتی به مدرسه می رم رین هم اونجاست من از رین خوشم نمیاد
همیشه نیشش بازه و داره می خنده خیلی هم خوب آزار و مردم ازاره نمی تونم درکش کنم
با خودم گفتم بی خیال این حرفا شم و برم آماده شم
موقعی که به راه افتادم همون دیوونه رو دیدم با تیکه گفتم :خنگول چرا اینجایی
رین با خنده ایی کوتاه گفت : شوسگول خودت نمی دونی
منی که از هیچی خبر نداشتم جواب نه رو دادم
رین گفت چرا هر شب اسمم رو صدا می زنی
گفتم هیچ مدرکی نداری پس خفه شو
رین گوشیش رو درآورد و صدای ضبط شدم رو پخش کرد که دارم صداش می زنم
باجواب گفتم باشه حالا راتو بکش برو دیرم شد
رین دنبالم اومد گفت راه مدرسه ی منم این وره
گفتم پس از اون ور خیابون برو
رین گفت خودت برو چرا من به خودم زحمت بدم
تو راه که کلن داشتیم داد و بیداد می کردیم
حالا هم امید وار بودم تو کلاس کرم نریزه که همین اتفاق افتاد یه دختر با موهای صورتی قبل از اینکه رو صندلیم
بشینم روش آب ریخت با عصبانیت پا شدم
از کروات لباسش که شل بود گرفتم صورتم رو نزدیکش کردم و گفتم: نگا کن بچه جون یه بار دیگه تکرار کنی دستتو میش کنم
دختره با حاضر جوابی گفت :اگه تونستی دستش رو گرفتم لحظه ای که می خواستم دستش رو بچرخونم
رین دستش رو گذاشت رو شونم و.......
خوب پارت بعد بعداً لطفاً لایک کن و فالو کن تا روح نویسنده شاد شه
۳.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.