کابوس هر شب پارت ۳۵
.....(فردا)
نارا ساعت 5صبح از بیمارستان برگشت خونه واقعا خستگیش غیر قابل تحمل بود حتی برای صبونه هم بیدار نشد و تا ساعت 10خوابید بیدار شد و رفت تو آشپز خونه یعنی نارایی که اینقدر گشاد بود و حتی برای خودش هم غذا درست نمیکرد الان شده آشپز؟
رو میز لیست چند تا غذا بود همه رو به خوبی یادش مونده بود که اعضا اومدن
نارا:سلام
اعضا:سلام
جونگ کوک:نظرت چیه ماهم کمک کنیم
یونگی:اونوقت اگه دوباره کرم بریزی چی؟
کوک:نمیریزم.....البته قول نمیدم
نارا:ببینم مگه نمیخواستین کمک کنین؟ خب پس زود باشین دیگه
بعد از کلی شوخی و کرم ریزی به هم غذا اماده شد قاشق اولو که گذاشتن تو دهنشون مکث کردن
نارا:این ینی خوبه یا بد؟
اعضا که سعی در جمع کردن اکلیل های قلبشون بخاطر غذا بودن به نشانه تایید سر تکون دادن
نارا ساعت 5صبح از بیمارستان برگشت خونه واقعا خستگیش غیر قابل تحمل بود حتی برای صبونه هم بیدار نشد و تا ساعت 10خوابید بیدار شد و رفت تو آشپز خونه یعنی نارایی که اینقدر گشاد بود و حتی برای خودش هم غذا درست نمیکرد الان شده آشپز؟
رو میز لیست چند تا غذا بود همه رو به خوبی یادش مونده بود که اعضا اومدن
نارا:سلام
اعضا:سلام
جونگ کوک:نظرت چیه ماهم کمک کنیم
یونگی:اونوقت اگه دوباره کرم بریزی چی؟
کوک:نمیریزم.....البته قول نمیدم
نارا:ببینم مگه نمیخواستین کمک کنین؟ خب پس زود باشین دیگه
بعد از کلی شوخی و کرم ریزی به هم غذا اماده شد قاشق اولو که گذاشتن تو دهنشون مکث کردن
نارا:این ینی خوبه یا بد؟
اعضا که سعی در جمع کردن اکلیل های قلبشون بخاطر غذا بودن به نشانه تایید سر تکون دادن
۵۷۵
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.