○جاسوسِ من○
○جاسوسِمن○
پارت¹⁶
ـــــــــــــــــــــــــــــ
(خوووب ی توضیح باید بدم، وقتی ک ات، کوک، تهیونگ دانشجو بودن یکی از بهترین دوستای هم بودن، حالا..ات برای چی یادش نمیاد؟ یادتونه گفتم خانوادهی ات توی ی تصادف مردن؟ ات هم توی اون تصادف بوده ولی جون سالم بدر برده، ولی حافظش پاک شده و فقد بچگیشو یادشه)
هتی ـ عام..من میرم ات
ات ـ کدوم گوری میری وایسا
میهی ـ اره هتی بیا بشین
هتی ـ باشه، ات بیا پیشم
ات ـ باشه
اتویو
منو جئون همو میشناختیم؟
پس چطور یادم نمیاد؟
ات ـ اقای جئون..میشه یکم توضیح بدین؟
جونگکوک ـ البته! خوب..از کجا شروع کنم..
فلش بک ب گذشته:
اتویو
امروز..روز اول مدرسس
عرر مای خر ذوق(هتی از بچگی با ات دوسته)
رفتم دنبال هتی
ات ـ سلام خرم
هتی ـ سلام الاغم، گمشو بریم
داشتیم میرفتیم ک با یکی برخورد کردم
ات ـ هوششش کوری؟
تهیونگ ـ هعی خدا..
ات ـ عههه تهیونگگ چخبررر*پرید بغلش*
تهیونگ ـ هیچ..کوککک بیا ات اومدد
کوک ـ به به ات خانم
ات ـ چخبر برادر؟
کوک ـ سلامتی
ات ـ بیاین بریم زنگ خورد
چندماه بعد:
اتویو
مامان حتما باید بریم؟
م.ات ـ اره باید بریم..اماده شو
ات ـ هوفف باشهه
وسایلمو جم کردم و اماده ی رفتن شدیم
هعی..داریم میریم زمینی ک توی بوسان داریم و داره از دستمون میره رو نگه داریم
هوا بارونی بود..و همینطور سرد
بابا عجله داشت
ات ـ بابایی اروم برو
ب.ات ـ باشه دخترم..
داشتیم میرفتیم ک ی کامیون با سرعت بالا ب ما برخورد کرد..و دیگه هیچی نفهمیدم
پایان فلش بک
ات ـ ینی..منو تو و اون پسره تهیونگ دوستیم؟
کوک ـ هوم..
ات ـ واو باورم نمیشه!
هتی ـ اهم ات جون من دیگه میرم*فرار کرد*
ات ـ فقد من گیرت بیارم..
میهی ـ چطوره امشب بریم بار؟
ات ـ زباد حال ندارم
میهی ـ کو.نی
ات ـ خودتی
میهی ـ تویی
ات ـ نخیرم خودتی
میهی و ات همزمان ـ یکاری نکن بکشمتا
جونگکوک ـ اروم باشین*خنده*
میهی و ات همزمان ـ نخند*جدی*
جونگکوک ـ اهم..میای ات؟
ات ـ بزار ببینم هتی میاد..اگه اون بیاد منم میام
جونگکوک ـ تهیونگم میادا
ات ـ بکیـ..چیزه خو چیکا کنم
جونگکوک ـ عنتر
ات ـ عنخشک
ـــ
؟ 👹
پارت¹⁶
ـــــــــــــــــــــــــــــ
(خوووب ی توضیح باید بدم، وقتی ک ات، کوک، تهیونگ دانشجو بودن یکی از بهترین دوستای هم بودن، حالا..ات برای چی یادش نمیاد؟ یادتونه گفتم خانوادهی ات توی ی تصادف مردن؟ ات هم توی اون تصادف بوده ولی جون سالم بدر برده، ولی حافظش پاک شده و فقد بچگیشو یادشه)
هتی ـ عام..من میرم ات
ات ـ کدوم گوری میری وایسا
میهی ـ اره هتی بیا بشین
هتی ـ باشه، ات بیا پیشم
ات ـ باشه
اتویو
منو جئون همو میشناختیم؟
پس چطور یادم نمیاد؟
ات ـ اقای جئون..میشه یکم توضیح بدین؟
جونگکوک ـ البته! خوب..از کجا شروع کنم..
فلش بک ب گذشته:
اتویو
امروز..روز اول مدرسس
عرر مای خر ذوق(هتی از بچگی با ات دوسته)
رفتم دنبال هتی
ات ـ سلام خرم
هتی ـ سلام الاغم، گمشو بریم
داشتیم میرفتیم ک با یکی برخورد کردم
ات ـ هوششش کوری؟
تهیونگ ـ هعی خدا..
ات ـ عههه تهیونگگ چخبررر*پرید بغلش*
تهیونگ ـ هیچ..کوککک بیا ات اومدد
کوک ـ به به ات خانم
ات ـ چخبر برادر؟
کوک ـ سلامتی
ات ـ بیاین بریم زنگ خورد
چندماه بعد:
اتویو
مامان حتما باید بریم؟
م.ات ـ اره باید بریم..اماده شو
ات ـ هوفف باشهه
وسایلمو جم کردم و اماده ی رفتن شدیم
هعی..داریم میریم زمینی ک توی بوسان داریم و داره از دستمون میره رو نگه داریم
هوا بارونی بود..و همینطور سرد
بابا عجله داشت
ات ـ بابایی اروم برو
ب.ات ـ باشه دخترم..
داشتیم میرفتیم ک ی کامیون با سرعت بالا ب ما برخورد کرد..و دیگه هیچی نفهمیدم
پایان فلش بک
ات ـ ینی..منو تو و اون پسره تهیونگ دوستیم؟
کوک ـ هوم..
ات ـ واو باورم نمیشه!
هتی ـ اهم ات جون من دیگه میرم*فرار کرد*
ات ـ فقد من گیرت بیارم..
میهی ـ چطوره امشب بریم بار؟
ات ـ زباد حال ندارم
میهی ـ کو.نی
ات ـ خودتی
میهی ـ تویی
ات ـ نخیرم خودتی
میهی و ات همزمان ـ یکاری نکن بکشمتا
جونگکوک ـ اروم باشین*خنده*
میهی و ات همزمان ـ نخند*جدی*
جونگکوک ـ اهم..میای ات؟
ات ـ بزار ببینم هتی میاد..اگه اون بیاد منم میام
جونگکوک ـ تهیونگم میادا
ات ـ بکیـ..چیزه خو چیکا کنم
جونگکوک ـ عنتر
ات ـ عنخشک
ـــ
؟ 👹
۱۲.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.