○جاسوسِ من○
○جاسوسِمن○
پارت¹²
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتویو
نـ..نه نه باور نمیکنم..اون..اون
خاهر یکی یدونم..نه...تازه دیدمش امکان ندارههه
رفتم سمت غوله
ات ـ چیکارش کردیی*داد، گریه*
جونگکوک ـ من اینکارو کردم
ات ـ چـ..چرا؟ چرا اینکارو کردیی*گریه*
جونگکوک ـ دشمنم بود
ات ـ من دیگه نمیتوم تحمل کنم*گریه*
ات ـ من استعفا میدم*گریه*
جونگکوک ـ چی چرااا*تعجب*
ات ـ دیگه خسته شدم*گریه*
جونگکوک ـ مگه اینو میشناسی؟*اشاره ب میهی*
ات ـ نه*گریه*
جونگکوک ـ پس چرا میخوای بری؟
ات ـ خودت هی میای پیشم معذب میشم..دوستاتم مث خودت*گریه*
جونگکوک ـ دیگه..نمیایم..فقد بمون..باشه؟
ات ـ چرا میخای بمونم؟
جونگکوک ـ چون..چون دوست دارم!
ات ـ ها؟
جونگکوک ـ چون دوست دارم..از رفتارم معلوم نی؟
ات ـ... هرچی باشه من دیگه نمیتونم
جونگکوک ـ لطفا..بمون
ات ـ.. باشه
جونگکوک ـ مرسی:)
ات ـ میگم..حالش خوبه؟(میهی رو میگه)
جونگکوک ـ اره، دکتر داره میاد
ات ـ مبشه وقتی بهوش اومد..خصوصی باهاش حرف بزنم؟
جونگکوک ـ اره..
ات ـ مرسی
میهیویو
چشمامو وا کردم..ی دختر کنارم بود
ات ـ بیدار..شدی؟*بغض*
میهی ـ ا..ات تویی اره؟
ات ـ اوهوم..ولی اینا نمیدونن
میهی ـ هه..خاک تو سرت خدمتکار اینا شدی؟
ات ـ خدمتکار واقعی نیستم..پلیس مخفیم..
میهی ـ چـ..چی؟
ات ـ اومدم از کار جئون سردر بیارم
میهی ـ میدونی بفهمه میکشتت؟
ات ـ امیدوارم نفهمه
میهی ـ حالا..اسم الکیت چیه؟
ات ـ لیا..پارک لیا..ک.صخل اونجا پرسیده بودی
میهی ـ همه خاهر دارن منم خاهر دارم*پوکر*
ات ـ حالا..میگم..میتونی بری محل کارم؟
میهی ـ چی بگم اونجا؟
ات ـ بگو حواسشون ب پارک هتی باشه
میهی ـ همون دوستت؟
ات ـ اره.. بخاطر باباش میخان بگیرنش
میهی ـ باشه..حالا بزار ببینم ولم میکنن
ات ـ او..اره..خوب دیگه، یکم بعد ناهارتو میارم
میهی ـ مرسی
ات ـ من میرم فعلا
ـــ
هووووممم🗿🔪🔪🔪🔪
پارت¹²
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتویو
نـ..نه نه باور نمیکنم..اون..اون
خاهر یکی یدونم..نه...تازه دیدمش امکان ندارههه
رفتم سمت غوله
ات ـ چیکارش کردیی*داد، گریه*
جونگکوک ـ من اینکارو کردم
ات ـ چـ..چرا؟ چرا اینکارو کردیی*گریه*
جونگکوک ـ دشمنم بود
ات ـ من دیگه نمیتوم تحمل کنم*گریه*
ات ـ من استعفا میدم*گریه*
جونگکوک ـ چی چرااا*تعجب*
ات ـ دیگه خسته شدم*گریه*
جونگکوک ـ مگه اینو میشناسی؟*اشاره ب میهی*
ات ـ نه*گریه*
جونگکوک ـ پس چرا میخوای بری؟
ات ـ خودت هی میای پیشم معذب میشم..دوستاتم مث خودت*گریه*
جونگکوک ـ دیگه..نمیایم..فقد بمون..باشه؟
ات ـ چرا میخای بمونم؟
جونگکوک ـ چون..چون دوست دارم!
ات ـ ها؟
جونگکوک ـ چون دوست دارم..از رفتارم معلوم نی؟
ات ـ... هرچی باشه من دیگه نمیتونم
جونگکوک ـ لطفا..بمون
ات ـ.. باشه
جونگکوک ـ مرسی:)
ات ـ میگم..حالش خوبه؟(میهی رو میگه)
جونگکوک ـ اره، دکتر داره میاد
ات ـ مبشه وقتی بهوش اومد..خصوصی باهاش حرف بزنم؟
جونگکوک ـ اره..
ات ـ مرسی
میهیویو
چشمامو وا کردم..ی دختر کنارم بود
ات ـ بیدار..شدی؟*بغض*
میهی ـ ا..ات تویی اره؟
ات ـ اوهوم..ولی اینا نمیدونن
میهی ـ هه..خاک تو سرت خدمتکار اینا شدی؟
ات ـ خدمتکار واقعی نیستم..پلیس مخفیم..
میهی ـ چـ..چی؟
ات ـ اومدم از کار جئون سردر بیارم
میهی ـ میدونی بفهمه میکشتت؟
ات ـ امیدوارم نفهمه
میهی ـ حالا..اسم الکیت چیه؟
ات ـ لیا..پارک لیا..ک.صخل اونجا پرسیده بودی
میهی ـ همه خاهر دارن منم خاهر دارم*پوکر*
ات ـ حالا..میگم..میتونی بری محل کارم؟
میهی ـ چی بگم اونجا؟
ات ـ بگو حواسشون ب پارک هتی باشه
میهی ـ همون دوستت؟
ات ـ اره.. بخاطر باباش میخان بگیرنش
میهی ـ باشه..حالا بزار ببینم ولم میکنن
ات ـ او..اره..خوب دیگه، یکم بعد ناهارتو میارم
میهی ـ مرسی
ات ـ من میرم فعلا
ـــ
هووووممم🗿🔪🔪🔪🔪
۸.۰k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.