پارت هشت
فردا:
°°°·.°·..·°¯°·.·._.·°¯°·.·° .·°°°
همه دور جسد شینیچیروه جمع شده بودن
اِما تو قبل شینجو گریه میکرد و شینجو سعی می کرد آرومش کنه هر چند خودش هم نابود شده بود (یعنی گریه می کرد)
پدر بزرگشون سرش رو گرفت پایین و گریه کرد
ميا بهت زده به جسد نگاه کرد
انگار هنوز این حقیقت رو نپذیرفته و باور نکرده
مایکی هم که غیبش زده بود (رفت به جا گریه کنه چون نمی خواد بقیه گریش رو ببینن)
میا آروم از اتاق خارج شد و به سمت دستشویی بیمارستان رفت
دست و صورتش رو شست و تو آینه به خودش نگاه کرد
موهاش جلو صورتش ریخته بود دستاش میلرزید و آروم شروع کرد به لبخند زدن
مردمک چشماش گناه شد
زیر چشماش گودی افتاده بود و موهاش خیس شده بود و وقتی لبخند میزد ترسناک شده بود
مثل یہ دیوونه روانی
دستانش رو جلوی صورتش گذاشت و دیوانه وار شروع کرد به قهقهه زدن
در حالی که می خندید از چشمان اشک میریخت
و یہ زیاد بلند کشید
به آینه مشت زد و اون رو شکست (چرا به وسایل بیمارستان آسیب میزنی بیمار ؟-؟)
به تکه های آینه که روی زمین افتاده بودن نگاه کرد
از دستش خون می چکید
دیگه لبخند رو لباش نبود
موهاش جلو صورتش ریخت
میا آروم و با صدای گرفته و سرد زمزمه کرد :" مایکی ... همش تقصیر اونه..."
و دوباره شروع کرد به قهقهه زدن
[ تکانه تاریک میا]
°°°·.°·..·°¯°·.·._.·°¯°·.·° .·°°°
#shinichiro
#anime
#tokyo_revegers
#sano_shinichiro
#shinichiro_sano
#wakasa
#imaushi_wakasa
#mikey
#sano_manjiro
#manjiro
#black_dragon
#toman
#tokyo_manjiro
#tokyo
#شینیچیرو
#سانو_شینیچیرو
#شینیچیرو_سانو
#توکیو_ریونجرز
#توکیو
#مایکی
#مانجیرو
#واکاسا
#انیمه
#anime
فردا:
°°°·.°·..·°¯°·.·._.·°¯°·.·° .·°°°
همه دور جسد شینیچیروه جمع شده بودن
اِما تو قبل شینجو گریه میکرد و شینجو سعی می کرد آرومش کنه هر چند خودش هم نابود شده بود (یعنی گریه می کرد)
پدر بزرگشون سرش رو گرفت پایین و گریه کرد
ميا بهت زده به جسد نگاه کرد
انگار هنوز این حقیقت رو نپذیرفته و باور نکرده
مایکی هم که غیبش زده بود (رفت به جا گریه کنه چون نمی خواد بقیه گریش رو ببینن)
میا آروم از اتاق خارج شد و به سمت دستشویی بیمارستان رفت
دست و صورتش رو شست و تو آینه به خودش نگاه کرد
موهاش جلو صورتش ریخته بود دستاش میلرزید و آروم شروع کرد به لبخند زدن
مردمک چشماش گناه شد
زیر چشماش گودی افتاده بود و موهاش خیس شده بود و وقتی لبخند میزد ترسناک شده بود
مثل یہ دیوونه روانی
دستانش رو جلوی صورتش گذاشت و دیوانه وار شروع کرد به قهقهه زدن
در حالی که می خندید از چشمان اشک میریخت
و یہ زیاد بلند کشید
به آینه مشت زد و اون رو شکست (چرا به وسایل بیمارستان آسیب میزنی بیمار ؟-؟)
به تکه های آینه که روی زمین افتاده بودن نگاه کرد
از دستش خون می چکید
دیگه لبخند رو لباش نبود
موهاش جلو صورتش ریخت
میا آروم و با صدای گرفته و سرد زمزمه کرد :" مایکی ... همش تقصیر اونه..."
و دوباره شروع کرد به قهقهه زدن
[ تکانه تاریک میا]
°°°·.°·..·°¯°·.·._.·°¯°·.·° .·°°°
#shinichiro
#anime
#tokyo_revegers
#sano_shinichiro
#shinichiro_sano
#wakasa
#imaushi_wakasa
#mikey
#sano_manjiro
#manjiro
#black_dragon
#toman
#tokyo_manjiro
#tokyo
#شینیچیرو
#سانو_شینیچیرو
#شینیچیرو_سانو
#توکیو_ریونجرز
#توکیو
#مایکی
#مانجیرو
#واکاسا
#انیمه
#anime
۲.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.