رمان پلیس و مافیا پارت ۹
همین طور ات میجنگید که دید یکی می خواد به جیمین تیر اندازی کنه و جیمین حواسش نبود همون لحظه ای که تیر رو رها کرد ات سریع خودشو به جیمین رسوند و ات تیر خورد
جیمین برگشت دید ات جلوش وایساده و تیر خورد بعد اون کسی که تیر زد فرار کرد
جیمین : ات ات حالت خوبه
ات : اره اره میتونم بجنگم
جیمین : نه نمیتونی
پلیس ها فرار کردن چون نیرو شون کم شده بود. اعضا اومدن بالای سر ات
جین : نمیتونی مارو تنها بزاریییی با داد
یونگی فکر میکرد داره خواب میبینه
نامجون : این واقعیت نداره
ته : بچه ها به جای حرف زدن ببریم پیش دکتر مافیا
کوک : ته راس میگه بدو بریم
همه منتظر بودن که دکتر از اتاق عمل در بیان
دکتر : متأسفیم ولی قلبشون نمیزنه
جیمین : چی تو داری دروغ می گی برو اونور بیبینم رفت اتاق دید قلبش نمیزنه
جیمین : تو نباید تنهامون بزاری (با داد)
خدمتکار ها هی جیمین رو میکشیدن از اتاق بیرون
جیمین: تو نمیتونیییی
که یکی از پرستار ها متوجه شد که ضربان قلب ات
بنظرتون پارت بعد چی میشه
جیمین برگشت دید ات جلوش وایساده و تیر خورد بعد اون کسی که تیر زد فرار کرد
جیمین : ات ات حالت خوبه
ات : اره اره میتونم بجنگم
جیمین : نه نمیتونی
پلیس ها فرار کردن چون نیرو شون کم شده بود. اعضا اومدن بالای سر ات
جین : نمیتونی مارو تنها بزاریییی با داد
یونگی فکر میکرد داره خواب میبینه
نامجون : این واقعیت نداره
ته : بچه ها به جای حرف زدن ببریم پیش دکتر مافیا
کوک : ته راس میگه بدو بریم
همه منتظر بودن که دکتر از اتاق عمل در بیان
دکتر : متأسفیم ولی قلبشون نمیزنه
جیمین : چی تو داری دروغ می گی برو اونور بیبینم رفت اتاق دید قلبش نمیزنه
جیمین : تو نباید تنهامون بزاری (با داد)
خدمتکار ها هی جیمین رو میکشیدن از اتاق بیرون
جیمین: تو نمیتونیییی
که یکی از پرستار ها متوجه شد که ضربان قلب ات
بنظرتون پارت بعد چی میشه
۶.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.