تا به خودم اومدم ی میلی متری صورتم قرار داشت طوری که با ک
تا به خودم اومدم ی میلی متری صورتم قرار داشت طوری که با کوچک ترین حرکت لبامون به هم می خورد.................
چاقو از دستم افتاد..........چشماش داشت خمار میشد که لباشو کبوند به لبام .........خیلی اروم و عمیق میبوسید ناخوداگاه چشمام بسته شدو.........همکاری می کردم؟چرا؟ اره داشتم همکاری می کردم ...............
بعد چند مین ازم جدا شد داشتم نفس نفس می زدم همینطور که توی بغلش بودم چونمو با انگشت اشارش بالا داد و گونمو نوازش می کرد .
چشاش خیلی خالص بود. خالص از احساسات.میشد از چشماش عشق خالصشو فهمید پس چرا امتحان نکنم................این بار کسی که بوسه رو اغاز کرد.........من بودم
(خیلی رمانتیک شد؟)
ویو راوی:
همه چیز تموم شده بود ؟ عاشق به معشوقش رسید ............اما این هنوز اول ماجراست.
چاقو از دستم افتاد..........چشماش داشت خمار میشد که لباشو کبوند به لبام .........خیلی اروم و عمیق میبوسید ناخوداگاه چشمام بسته شدو.........همکاری می کردم؟چرا؟ اره داشتم همکاری می کردم ...............
بعد چند مین ازم جدا شد داشتم نفس نفس می زدم همینطور که توی بغلش بودم چونمو با انگشت اشارش بالا داد و گونمو نوازش می کرد .
چشاش خیلی خالص بود. خالص از احساسات.میشد از چشماش عشق خالصشو فهمید پس چرا امتحان نکنم................این بار کسی که بوسه رو اغاز کرد.........من بودم
(خیلی رمانتیک شد؟)
ویو راوی:
همه چیز تموم شده بود ؟ عاشق به معشوقش رسید ............اما این هنوز اول ماجراست.
۳.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.