فراز و نشیب
ارسلان: دیانا چته تو چرا اینجوری میکنی ؟
دیانا: ارسلان تو دوسم نداری
ارسلان: وای دیانا عشقم من عاشقتم
دیانا: دروغ میگی
ارسلان: راستشو گفتم
دیانا: ارسلان من خیلی دلم گرفته .. نمیدونم چمه ولی دلم میخواد گریه کنم
ارسلان: چیزی نیس واسه حاملگیته حساس شدی
دیانا: ارسلان اگه برگردیم تهران میری سر کار
ارسلان: آره دیگه فدات شم
دیانا: پس میشه همینجا بمونیم ؟
ارسلان: چشم خانومم
دیانا: مرسی
ارسلان: خیل خب حالا اشکاتو پاک کن
دیانا: چشم
ارسلان: راستی میخواستم یهجیزی بهت بگم
دیانا: چی
ارسلان: فردا شب پارتی یکی از دوستامه
دیانا: ارسلان
ارسلان: خب چیکار کنم نمیتونستم بکم نه رفیق قدیمیمه
دیانا: خب من لباس ندارم.
ارسلان: فردا میخرم برات
دیانا: ارسلان نکنه حالا که حاملم لباس پیدا نکنم
ارسلان: نترس درستش میکنم حالا بگیر بخواب
دیانا: چشم شب بخیر
ارسلان: شب بخیر
دیانا: ارسلان تو دوسم نداری
ارسلان: وای دیانا عشقم من عاشقتم
دیانا: دروغ میگی
ارسلان: راستشو گفتم
دیانا: ارسلان من خیلی دلم گرفته .. نمیدونم چمه ولی دلم میخواد گریه کنم
ارسلان: چیزی نیس واسه حاملگیته حساس شدی
دیانا: ارسلان اگه برگردیم تهران میری سر کار
ارسلان: آره دیگه فدات شم
دیانا: پس میشه همینجا بمونیم ؟
ارسلان: چشم خانومم
دیانا: مرسی
ارسلان: خیل خب حالا اشکاتو پاک کن
دیانا: چشم
ارسلان: راستی میخواستم یهجیزی بهت بگم
دیانا: چی
ارسلان: فردا شب پارتی یکی از دوستامه
دیانا: ارسلان
ارسلان: خب چیکار کنم نمیتونستم بکم نه رفیق قدیمیمه
دیانا: خب من لباس ندارم.
ارسلان: فردا میخرم برات
دیانا: ارسلان نکنه حالا که حاملم لباس پیدا نکنم
ارسلان: نترس درستش میکنم حالا بگیر بخواب
دیانا: چشم شب بخیر
ارسلان: شب بخیر
۷.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.