رمان :ایدل مافیا
رمان :ایدل مافیا
پارت ۶
سه ساعت بعد
ات:ولم کن دیگه خسته شدم(با داد)
جین:بلند شو ببینم تنبل تو با این همه تنبلی کی وقت کردی سیکس پک در بیاری؟
ات: همون موقعی که اعضا بهت میگفتن مامان بزرگ
همه جا ساکت شد بدبخت ات قراره بمیره
جیمین:ات فرار کن
ات:جین گوه خوردم
ات با سرعت نور فرار کرد و جین هم افتاد دنبالش و از اتاق رفتن بیرون
جونگ کوک:خب دیگه فکر نکنم ات زنده بمونه
شوگا:آره جین میکشتش
نیم ساعت بعد
چند بار دیگه تمرینو رفتیم اما ات و جین نیومدن
جونگ کوک:میگما پس چرا نیومدن
جیمین: آره من دیگه دارم منحرف میشم
شوگا:خاک تو سرتون بیاین بریم ببینیم کجام
رفتیم کل کمپانی رو گشتیم اما نبودن
تهیونگ:آییی خسته شدم هیچ جا نیستن
نامجون:یه لحظه ساکت ....صدای چیه؟از تو انباری میاد
رفتیم تو انباری که دیدیم جین دماغش داره خون میاد و غر میزنه و رو زمین خونه
نامجون:اینجا چیکار میکنین ؟جین چرا دماغت خون میاد؟
جونگ کوک:خاک تو سرت از این کتک خوردی؟
ات:این به درخت میگن
جونگ کوک:آره میدونم
ات: بیشعور دو سه تا هیتر اومده بود میخواستن جینو بزنن نزاشتم
جونگ کوک:مثلاً چیکار کردی که نزاشتی بزنن گفتی وای ترو خدا من الان اشکم در میاد (اداشو در آورد )
داشتم مسخرش میکردم که با پاس انقدر محکم زد تو صورتم که پرت شدم اون طرف اومد سمتمو یقمو گرفت و بلندم کرد
ات:یه بار دیگه تکرار کن
نامجون:بچه ها بسه دعوا نکنیم
نامجون اومد جدامون کرد و رفتیم ادامه ی تمرین رفتم خونه هنوز صورتم درد میکرد دارم برات که منو میزنی
با کلی خستگی لباس هامو پوشیدم بلاخره قراره نابودش کنم همونی که نمیزاره من قوی ترین باند رو داشته باشم
از زبون ات
بعد کلی تمرین رفتم خونه خسته بودم اما بازم باید میرفتم بیرون لباس هام رو پوشیدم تا برم بار اصلحه رو تحویل بگیرم رسیدیم جایی که قرار گذاشته بودیم که بهمون حمله کردن
سریع تفنگمو برداشتمو رفتم پشت ستون
پارت ۶
سه ساعت بعد
ات:ولم کن دیگه خسته شدم(با داد)
جین:بلند شو ببینم تنبل تو با این همه تنبلی کی وقت کردی سیکس پک در بیاری؟
ات: همون موقعی که اعضا بهت میگفتن مامان بزرگ
همه جا ساکت شد بدبخت ات قراره بمیره
جیمین:ات فرار کن
ات:جین گوه خوردم
ات با سرعت نور فرار کرد و جین هم افتاد دنبالش و از اتاق رفتن بیرون
جونگ کوک:خب دیگه فکر نکنم ات زنده بمونه
شوگا:آره جین میکشتش
نیم ساعت بعد
چند بار دیگه تمرینو رفتیم اما ات و جین نیومدن
جونگ کوک:میگما پس چرا نیومدن
جیمین: آره من دیگه دارم منحرف میشم
شوگا:خاک تو سرتون بیاین بریم ببینیم کجام
رفتیم کل کمپانی رو گشتیم اما نبودن
تهیونگ:آییی خسته شدم هیچ جا نیستن
نامجون:یه لحظه ساکت ....صدای چیه؟از تو انباری میاد
رفتیم تو انباری که دیدیم جین دماغش داره خون میاد و غر میزنه و رو زمین خونه
نامجون:اینجا چیکار میکنین ؟جین چرا دماغت خون میاد؟
جونگ کوک:خاک تو سرت از این کتک خوردی؟
ات:این به درخت میگن
جونگ کوک:آره میدونم
ات: بیشعور دو سه تا هیتر اومده بود میخواستن جینو بزنن نزاشتم
جونگ کوک:مثلاً چیکار کردی که نزاشتی بزنن گفتی وای ترو خدا من الان اشکم در میاد (اداشو در آورد )
داشتم مسخرش میکردم که با پاس انقدر محکم زد تو صورتم که پرت شدم اون طرف اومد سمتمو یقمو گرفت و بلندم کرد
ات:یه بار دیگه تکرار کن
نامجون:بچه ها بسه دعوا نکنیم
نامجون اومد جدامون کرد و رفتیم ادامه ی تمرین رفتم خونه هنوز صورتم درد میکرد دارم برات که منو میزنی
با کلی خستگی لباس هامو پوشیدم بلاخره قراره نابودش کنم همونی که نمیزاره من قوی ترین باند رو داشته باشم
از زبون ات
بعد کلی تمرین رفتم خونه خسته بودم اما بازم باید میرفتم بیرون لباس هام رو پوشیدم تا برم بار اصلحه رو تحویل بگیرم رسیدیم جایی که قرار گذاشته بودیم که بهمون حمله کردن
سریع تفنگمو برداشتمو رفتم پشت ستون
۸.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.