♡familiar stranger ♡
♡familiar stranger ♡
پارت: 1
من پارک ا/ت هستم ۱۴ سالمه و توی پرورشگاه زندگی میکنم خانواده من توی اتش سوزی بمردددد
من اون زمان سنی نداشتم همش ۲ سالم بود و سنی ندارم من توی پرورشگاه تنهام و با کسی دوست نیستم
_من کیم تهیونگ هستم ۲۷ سالمه من یه باند مافیای یه خفن و جذاب دارم حالا تعریف از خود نباشه، من مشکل ساتیسم دارم و باید روزی ۱ بار با یه نفر اهم اهم اره دیگه( منحرفا پیج فعالننن)
یونگی: من مین یونگی هستم دوست تهیونگ امروز قراره حسابی سوپرایز شه میخوام خوشگل ترین دختر پرورشگاه اینجارو بگیرم و ببرم بدم کادو بدم ته ته ویو داخل پروشگاه
مدیر پروشگاه: اقای مین لطفا از این طرف
یونگی: بله ممنون
مدیر پروشگاه: بفرمایید کدوم یک از این بچه ها ــــــــــــــــــــــ
یونگی: اممم اون دختر خانم چند سالشه
مدیر پرورشگاه: کدوم اهان پارک ا/ت رو میگید اون چهارده سالشه و با هیچکدوم از بچه های اینجا جور نمیشه
یونگی: خب من همونو به فرزند خوندگی میگیرم
مدیر پرورشگاه: اوه البته خیلی هم عالی لطفا این فرم رو پر کنید..... منون به سلامت.... دختر ا/ت تو باید همراه با این اقا بری خانواده جدیدت
اوهوم هاااا خانواده باشه
یونگی: یاااا تو چقدر عجیبی
یچی بگم به کسی نمیگی
یونگی: چی؟
از بس حرف میزنی دوست دارم همینجا خفت کنم بکشمت زیر دستم جون بدی بمیری (لبخند ملیح)
یونگی ویو
از اونجایی معلومه دختره قد و خطرناکی هستاا خیلی ترسناکه و بعد عجیب حرف میزنه بعد از نیم ساعت رسیدیم
پارت: 1
من پارک ا/ت هستم ۱۴ سالمه و توی پرورشگاه زندگی میکنم خانواده من توی اتش سوزی بمردددد
من اون زمان سنی نداشتم همش ۲ سالم بود و سنی ندارم من توی پرورشگاه تنهام و با کسی دوست نیستم
_من کیم تهیونگ هستم ۲۷ سالمه من یه باند مافیای یه خفن و جذاب دارم حالا تعریف از خود نباشه، من مشکل ساتیسم دارم و باید روزی ۱ بار با یه نفر اهم اهم اره دیگه( منحرفا پیج فعالننن)
یونگی: من مین یونگی هستم دوست تهیونگ امروز قراره حسابی سوپرایز شه میخوام خوشگل ترین دختر پرورشگاه اینجارو بگیرم و ببرم بدم کادو بدم ته ته ویو داخل پروشگاه
مدیر پروشگاه: اقای مین لطفا از این طرف
یونگی: بله ممنون
مدیر پروشگاه: بفرمایید کدوم یک از این بچه ها ــــــــــــــــــــــ
یونگی: اممم اون دختر خانم چند سالشه
مدیر پرورشگاه: کدوم اهان پارک ا/ت رو میگید اون چهارده سالشه و با هیچکدوم از بچه های اینجا جور نمیشه
یونگی: خب من همونو به فرزند خوندگی میگیرم
مدیر پرورشگاه: اوه البته خیلی هم عالی لطفا این فرم رو پر کنید..... منون به سلامت.... دختر ا/ت تو باید همراه با این اقا بری خانواده جدیدت
اوهوم هاااا خانواده باشه
یونگی: یاااا تو چقدر عجیبی
یچی بگم به کسی نمیگی
یونگی: چی؟
از بس حرف میزنی دوست دارم همینجا خفت کنم بکشمت زیر دستم جون بدی بمیری (لبخند ملیح)
یونگی ویو
از اونجایی معلومه دختره قد و خطرناکی هستاا خیلی ترسناکه و بعد عجیب حرف میزنه بعد از نیم ساعت رسیدیم
۳.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.