سم عشق
#سم_عشق
پارت:4
+وایسا اینجا تا بیام
-ب.. باشه
+افرین
ویو ات
کوک رفت وایسادم تا بیاد واقعا خیلی حس بدی بود که یه پسر بهم دست بزنه(بغض)
ویو کوک
رفتم تا سویچ ماشین تهیونگ رو بگیرم و ات رو برسونم فرصت خوبی بود تا حسمو بهش بگم رفتم پیش تهیونگ
+تهیونگااا
~هااا چتهه(حالت مستی)
+سویچ رو بده
~چ.چی سویچ چی؟(مست)
+وایی تهیونگ چقدر خوردی هاا سویچ ماشین رو بده
~عاا اها بیا(سویچ رو داد)
+دمت گرم
~فقط کوک زود بیا منم ببر حالم زیاد خوب نی( مست)
+باشه
~مرسی
+خدافظ
سویچ رو گرفتم و رفتم به سمت ات
ویو ات
کوک اومد بهم گفت سوار شو چند دقیقه بود که نشسته بودم که کوک گفت
+با کی اومدی؟
-م..من با ر..رفیقم لو..نا اومدم
+اها خوبه اون میدونه داری میری خونه؟
-ن..نه
+بهش نمیگی؟
-چ...چرا رفتم خونه میگم
-اها
(و دیگه حرفی ردو بدل نشد)
ویو کوک
اتو سوار کردم ازش چنتا سوال پرسیدم(سوالا بالا رو میگه) خاستم بهش بگم که بهش حس دارم اما امادگی نداشتم ولی هرجور شده بهش باید میگفتم
+ات
-هوم
+تو از چه پسرایی خوشت میاد؟
-امممم چرا پرسیدی؟
+تو جواب سوالمو بده بعد بهت میگم
-خوب از پسرایی که غیرتین، قدشون بلنده، و مهربونن.........(خودتون تصور کنید دیگه)
+اوو چه خوب
-اوهوم
+ات بنظرت من چنتا از این خصوصیاتی که گفتی رو دارم؟؟
-خوب همشون
+ج...جدی؟؟(ذوق سگی)
-اوهوممم
+خوب ات من میخام یه چیزی بگم
-بگو، میشنوم
+خوب من یکیو دوست دارم بنظرت چجوری بهش بگم؟
-امم خوب میتونی ازش درخواست کنی برید کافه بعد بهش بگی حستو
+خوب ات کی وقتت ازاده؟
-واسه چی(تعجب)
+میتونی با من به کافه بیای؟
-برای چی؟؟
+خوب تا به اون کسی که دوست دارم حسمو بگم
-اها اوکیه کی بریم؟
+فردا ساعت 5 عصر خوبه؟
-عامممم عالیه میام
+مرسییی(ذوق)
ویو ات
یعنی کیو دوست داره؟ خوشبحال دختره واقعا کوک پسر خوبیه ای کاش میتونستم حسمو نصبت بهش بگم ولی اون یکی دیگرو دوست داره
ویو کوک
ات توی خودش بود فکر کنم بخاطر کافه بود ولی نمیدونه من خودشو دوست دارم
-خوب کوک رسیدیم
+خونت اینجاست؟
-اره
+عه خوبه
-اوم نمیای بریم بالا؟(تارف الکی😂)
+نه ممنون باید برم
-اها هرجور راحتی
+مواظب خودت باش خدافظ
-همچنین خدافظ(لبخند مصنوعی)
ویو کوک
خوب خونه اتم یاد گرفتم فردا بهش میگم حالا برم سراغ تهیونگ خدایا چیزیش نشده باشه
(درحال رفتن به بار برای اوردن تهیونگ)
رفتم تهیونگ رو سوار ماشین کردم توی راه خوابش برد بردمش عمارتم و توی یکی از اتاقا گذاشتمش و خودم رفتم به سمت اتاقم روی تخت دراز شدم شوق زیادی داشتم برای فردا
خیلی خسته بودم و نمیدونم کی خوابم برده بود وقتی بیدار شدم ساعت.......
پارت:4
+وایسا اینجا تا بیام
-ب.. باشه
+افرین
ویو ات
کوک رفت وایسادم تا بیاد واقعا خیلی حس بدی بود که یه پسر بهم دست بزنه(بغض)
ویو کوک
رفتم تا سویچ ماشین تهیونگ رو بگیرم و ات رو برسونم فرصت خوبی بود تا حسمو بهش بگم رفتم پیش تهیونگ
+تهیونگااا
~هااا چتهه(حالت مستی)
+سویچ رو بده
~چ.چی سویچ چی؟(مست)
+وایی تهیونگ چقدر خوردی هاا سویچ ماشین رو بده
~عاا اها بیا(سویچ رو داد)
+دمت گرم
~فقط کوک زود بیا منم ببر حالم زیاد خوب نی( مست)
+باشه
~مرسی
+خدافظ
سویچ رو گرفتم و رفتم به سمت ات
ویو ات
کوک اومد بهم گفت سوار شو چند دقیقه بود که نشسته بودم که کوک گفت
+با کی اومدی؟
-م..من با ر..رفیقم لو..نا اومدم
+اها خوبه اون میدونه داری میری خونه؟
-ن..نه
+بهش نمیگی؟
-چ...چرا رفتم خونه میگم
-اها
(و دیگه حرفی ردو بدل نشد)
ویو کوک
اتو سوار کردم ازش چنتا سوال پرسیدم(سوالا بالا رو میگه) خاستم بهش بگم که بهش حس دارم اما امادگی نداشتم ولی هرجور شده بهش باید میگفتم
+ات
-هوم
+تو از چه پسرایی خوشت میاد؟
-امممم چرا پرسیدی؟
+تو جواب سوالمو بده بعد بهت میگم
-خوب از پسرایی که غیرتین، قدشون بلنده، و مهربونن.........(خودتون تصور کنید دیگه)
+اوو چه خوب
-اوهوم
+ات بنظرت من چنتا از این خصوصیاتی که گفتی رو دارم؟؟
-خوب همشون
+ج...جدی؟؟(ذوق سگی)
-اوهوممم
+خوب ات من میخام یه چیزی بگم
-بگو، میشنوم
+خوب من یکیو دوست دارم بنظرت چجوری بهش بگم؟
-امم خوب میتونی ازش درخواست کنی برید کافه بعد بهش بگی حستو
+خوب ات کی وقتت ازاده؟
-واسه چی(تعجب)
+میتونی با من به کافه بیای؟
-برای چی؟؟
+خوب تا به اون کسی که دوست دارم حسمو بگم
-اها اوکیه کی بریم؟
+فردا ساعت 5 عصر خوبه؟
-عامممم عالیه میام
+مرسییی(ذوق)
ویو ات
یعنی کیو دوست داره؟ خوشبحال دختره واقعا کوک پسر خوبیه ای کاش میتونستم حسمو نصبت بهش بگم ولی اون یکی دیگرو دوست داره
ویو کوک
ات توی خودش بود فکر کنم بخاطر کافه بود ولی نمیدونه من خودشو دوست دارم
-خوب کوک رسیدیم
+خونت اینجاست؟
-اره
+عه خوبه
-اوم نمیای بریم بالا؟(تارف الکی😂)
+نه ممنون باید برم
-اها هرجور راحتی
+مواظب خودت باش خدافظ
-همچنین خدافظ(لبخند مصنوعی)
ویو کوک
خوب خونه اتم یاد گرفتم فردا بهش میگم حالا برم سراغ تهیونگ خدایا چیزیش نشده باشه
(درحال رفتن به بار برای اوردن تهیونگ)
رفتم تهیونگ رو سوار ماشین کردم توی راه خوابش برد بردمش عمارتم و توی یکی از اتاقا گذاشتمش و خودم رفتم به سمت اتاقم روی تخت دراز شدم شوق زیادی داشتم برای فردا
خیلی خسته بودم و نمیدونم کی خوابم برده بود وقتی بیدار شدم ساعت.......
۴.۲k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.