تک پارتی (وقتی از پله ها میوفتی پات میشکنه....)
#هیونجین
#استری_کیدز
پات که گج شده بود رو آروم بلند کرد و روی بالشت گذاشت و پتو رو روی بدنت کشید
+ هیونی...نیازی نیست اینقدر مراقبم باشی
_ شیششش...هیچی نگو
پوفی از کلاگفی کشیدی چون اون از وقتی بخاطر افتادن از پله ها پات شکسته بود...مدام مثل اینکه یک بچه ی ۳ ساله باشی مراقبت بود و نمیزاشت از جات جم بخوری...البته که الان با این پای شکسته هم نمیتونستی اون قدرا بلند بشی و راه بری.
_ خب..راحتی ؟
+ ارههه...راحتم بیا ترو خدا بشین یک لحظه
_ نه..آخه فکر میکنم راحت نیستی
+ به خداااا راحتمممم
نفس عمیقی کشید و بهت نگاهی انداخت...بلاخره بعد از چند لحظه اومد و کنارت روی تخت نشسته و تلویزیون رو به روی تخت رو روشن کرد.
نگاهت رو به تلویزیون دادی و پاپکورن (چص فیل 🐘) میخوردی اما نگاه های خیره ی هیونجین رو میتونستی حس کنی...
+ یااا...هیون تو منو نگاه میکنی یا تلویزیون رو
_ فقط میخوام مطمئن بشم راحتی
پوفی از کلافگی کشیدی
+ خوبم...به خدا راحت راحتم..اینقدر راحتم نمیدونم باید چه گوهی بخورم...ترو خدا یکم به فکر خودتم باش چیه همش منو گیر دادی مگه من نوزادم ؟
نفس عمیقی کشید و آروم سرش رو تکون داد
_ باشه باشه اصلا ببخشید
اخم کیوتی کرد و نگاهش رو به تلویزیون داد که برای یک لحظه دلت برای ضعف رفت
+ یااا...کوچولو حالا نیاز نیست اینطوری اخم کنی
_ با من حرف نزن
لبخندی زدی و سرت رو روی شونش گذاشتی
+ میدونی که من خیلی دوستت دارم فقط...دلم نمیخواد اینقدر حواست رو به من بدی...یکم هم به خودت فکر کن عشقم
با حرفات اونم لبخند ی زد و نگاهش رو به تو داد که سرت رو از روی شونش برداشتی...به سمت لپت اومد و گونت رو بوسید و دوباره بهت اجازه داد سرت رو روی شونش بزاری
_ خیلی دوستت دارم عزیزکم
لبخند شیرینی زدی
+ منم دوستت دارم هیونجینم
#استری_کیدز
پات که گج شده بود رو آروم بلند کرد و روی بالشت گذاشت و پتو رو روی بدنت کشید
+ هیونی...نیازی نیست اینقدر مراقبم باشی
_ شیششش...هیچی نگو
پوفی از کلاگفی کشیدی چون اون از وقتی بخاطر افتادن از پله ها پات شکسته بود...مدام مثل اینکه یک بچه ی ۳ ساله باشی مراقبت بود و نمیزاشت از جات جم بخوری...البته که الان با این پای شکسته هم نمیتونستی اون قدرا بلند بشی و راه بری.
_ خب..راحتی ؟
+ ارههه...راحتم بیا ترو خدا بشین یک لحظه
_ نه..آخه فکر میکنم راحت نیستی
+ به خداااا راحتمممم
نفس عمیقی کشید و بهت نگاهی انداخت...بلاخره بعد از چند لحظه اومد و کنارت روی تخت نشسته و تلویزیون رو به روی تخت رو روشن کرد.
نگاهت رو به تلویزیون دادی و پاپکورن (چص فیل 🐘) میخوردی اما نگاه های خیره ی هیونجین رو میتونستی حس کنی...
+ یااا...هیون تو منو نگاه میکنی یا تلویزیون رو
_ فقط میخوام مطمئن بشم راحتی
پوفی از کلافگی کشیدی
+ خوبم...به خدا راحت راحتم..اینقدر راحتم نمیدونم باید چه گوهی بخورم...ترو خدا یکم به فکر خودتم باش چیه همش منو گیر دادی مگه من نوزادم ؟
نفس عمیقی کشید و آروم سرش رو تکون داد
_ باشه باشه اصلا ببخشید
اخم کیوتی کرد و نگاهش رو به تلویزیون داد که برای یک لحظه دلت برای ضعف رفت
+ یااا...کوچولو حالا نیاز نیست اینطوری اخم کنی
_ با من حرف نزن
لبخندی زدی و سرت رو روی شونش گذاشتی
+ میدونی که من خیلی دوستت دارم فقط...دلم نمیخواد اینقدر حواست رو به من بدی...یکم هم به خودت فکر کن عشقم
با حرفات اونم لبخند ی زد و نگاهش رو به تو داد که سرت رو از روی شونش برداشتی...به سمت لپت اومد و گونت رو بوسید و دوباره بهت اجازه داد سرت رو روی شونش بزاری
_ خیلی دوستت دارم عزیزکم
لبخند شیرینی زدی
+ منم دوستت دارم هیونجینم
۲۱.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.