تک پارتی (وقتی تحریک شده و....)
#فلیکس
#استری_کیدز
آروم از جاش بلند شد و دستی با کلافگی روی سرش کشید
_ آه...این چه خواب فاکی بود من دیدم
به اطراف نگاه میکنه که متوجه میشه همه ی برقا خاموشه و خودش تنها توی حال پذیرایی روی مبل توی خوابگاه پسرا خوابش برده بوده...
پوفی میکشه و آروم از جاش بلند میشه...
_ آه...لعنتی حالا چیکار کنم....این دیگه چه خوابی بود...اههه...چرا حتی توی خوابم هم ولم نمیکنه
بدجوری بخاطر خوابی که از تو دیده بود که داشتید (نماز میخوندین 🙄📿) تحریک شده بود.
به سرعت به سمت اپن رفت و سوئیچ ماشین رو برداشت و از خوابگاه خارج شد...به سمت پارکینگ رفت و سوار ماشینش شد و با تمام سرعتی که میتونست به سمت خونت رانندگی میکرد...
.
.
به ساعت نگاهی انداختی ۱۱ شب شده بود...نفس عمیقی کشیدی و تلویزیون رو خاموش کردی...خمیازه ای کشیدی و میخواستی به سمت اتاقت بری که با صدای در متعجب برگشتی
+ یعنی چی ؟...کی میتونی این وقت شب باشه ؟
پوفی کشیدی و به سمت در رفتی تا بازش کنی..
قدمی برداشتی و دستت رو روی دستگیره ی در گذاشتی و آروم پایینش دادی.
با دیدن فلیکس تعجب کردی
_ اوه...فلیکس...چیش
به سمتت اومد و تورو توی یک حرکت به دیوار کنار در چسبوند و نگاه خمارش رو بهت داد که متعجب شدی
+ ف..فلی
انگشتش رو روی لبت گذاشت
_ شیششش
شوکه بهش خیره شدی که لباش رو سمت گوشت آورد و با صدای پشمان ریزانش لب زد :
_ توی خوابم نیمه کاله ولم کردی...حالا توی واقعیت باید برام جبرانش کنی
#استری_کیدز
آروم از جاش بلند شد و دستی با کلافگی روی سرش کشید
_ آه...این چه خواب فاکی بود من دیدم
به اطراف نگاه میکنه که متوجه میشه همه ی برقا خاموشه و خودش تنها توی حال پذیرایی روی مبل توی خوابگاه پسرا خوابش برده بوده...
پوفی میکشه و آروم از جاش بلند میشه...
_ آه...لعنتی حالا چیکار کنم....این دیگه چه خوابی بود...اههه...چرا حتی توی خوابم هم ولم نمیکنه
بدجوری بخاطر خوابی که از تو دیده بود که داشتید (نماز میخوندین 🙄📿) تحریک شده بود.
به سرعت به سمت اپن رفت و سوئیچ ماشین رو برداشت و از خوابگاه خارج شد...به سمت پارکینگ رفت و سوار ماشینش شد و با تمام سرعتی که میتونست به سمت خونت رانندگی میکرد...
.
.
به ساعت نگاهی انداختی ۱۱ شب شده بود...نفس عمیقی کشیدی و تلویزیون رو خاموش کردی...خمیازه ای کشیدی و میخواستی به سمت اتاقت بری که با صدای در متعجب برگشتی
+ یعنی چی ؟...کی میتونی این وقت شب باشه ؟
پوفی کشیدی و به سمت در رفتی تا بازش کنی..
قدمی برداشتی و دستت رو روی دستگیره ی در گذاشتی و آروم پایینش دادی.
با دیدن فلیکس تعجب کردی
_ اوه...فلیکس...چیش
به سمتت اومد و تورو توی یک حرکت به دیوار کنار در چسبوند و نگاه خمارش رو بهت داد که متعجب شدی
+ ف..فلی
انگشتش رو روی لبت گذاشت
_ شیششش
شوکه بهش خیره شدی که لباش رو سمت گوشت آورد و با صدای پشمان ریزانش لب زد :
_ توی خوابم نیمه کاله ولم کردی...حالا توی واقعیت باید برام جبرانش کنی
۲۴.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.