پارت ۵۶
پارت ۵۶
آسمون تاریک شده بود و ساعت عدد نه رو نشون می داد.
جونگکوک اما بعد از گذروندن یک روز سخت و انجام دادنِ
فشردهی کارهاش حاال تازه توی راهروی خلوت و ساکت طبقهی
هفتم به سمت کابینش قدم بر می داشت و درحالی که از خستگی
زیاد خمیازه می کشید، کروات خاکستری رنگش رو با یک دست
شل میکرد.
با هر قدمی که به طرف اتاق شمارهی دوازده برمیداشت، بیشتر
متوجه یک چیز غیرمعمولی می شد و بیشتر عصبهاش خراش
برمی داشتن. درِ کابین باز بود در حالی که امروز صبح قبل از رفتن،
اون رو قفل کرده بود و کلید رو به دنیل سپرده بود.
احتمال اینکه دنیل بدون خبر قبلی وارد اتاقش شده باشه بیش از حد
پایین بود. پس چه کسی بدون اجازه وارد فضای خصوصیش شده
بود؟ تنها یک گزینه روی میز فرضیاتش باقی موند؛ اینکه اون دزد
ابله دوباره به کابینش برگشته باشه!
ضربان قلبش باال رفت و به دور و اطرافش نگاهی انداخت اما کسی
رو ندید. دستش رو به سمت لگنش برد و با احتیاط روی اسلحهش
قرار داد. به آهستگی، جوری که به خاطر برخورد کفشهاش با
زمین چوبی صدایی تولید نشه، گام برداشت و به در سفید رنگ
اتاق نزدیک و نزدیکتر شد.
با احتیاط و دقت از الی در، به داخل نگاهی انداخت اما چیزی ندید.
کتش رو از روی لنگش کنار زد و سریعاً تفنگش رو بیرون آورد.
با شدت زیادی اون رو بین دو دستش گرفت و انگشت اشاره ش
رو روی ماشه قرار داد. در یک حرکت غیرقابل پیش بینی و سریع،
در رو با شونه ش هل داد و به سرعت وارد اتاق شد. همونطور که
با حرکت دادن تفنگ، اطراف کابین رو می گشت تا دزد رو پیدا
کنه، با پشت کمرش در رو به عقب فشار داد و باعث بسته شدنش
شد.
با دقت و ریزبینی نگاه می کرد و با مالحظه گام بر میداشت اما هیچ
کسی رو اونجا نمیدید. تمام گوشه کنارهای اتاق رو گشت اما
حتی یک موجود زنده هم پیدا نکرد... امکان نداشت یک آدم بتونه
ذوب بشه و توی زمین فرو بره؛ اون لعنتی باز هم فرار کرده بود و
جونگکوک برای بار دوم دیر رسیده بود!
_فاک!
با نهایت خشم و کالفگی این رو فریاد زد و دستهاش رو همراه
با کُلت، پایین انداخت.
_لعنت به تو... لعنت به تو... لعنت به من!
با صدایی تحلیل رفته، این رو گفت و با دست راست، مشت محکمی
به دیوار روبه روش کوبید. انگشتهاش از ضربی که بهشون وارد
شده بود تیر میکشیدن اما به قدری برگشت اون دزد براش غیرقابل
هضم بود که کوچیکترین توجهی به دردی که تمام دست راستش
و فراگرفته بود نکرد.
آسمون تاریک شده بود و ساعت عدد نه رو نشون می داد.
جونگکوک اما بعد از گذروندن یک روز سخت و انجام دادنِ
فشردهی کارهاش حاال تازه توی راهروی خلوت و ساکت طبقهی
هفتم به سمت کابینش قدم بر می داشت و درحالی که از خستگی
زیاد خمیازه می کشید، کروات خاکستری رنگش رو با یک دست
شل میکرد.
با هر قدمی که به طرف اتاق شمارهی دوازده برمیداشت، بیشتر
متوجه یک چیز غیرمعمولی می شد و بیشتر عصبهاش خراش
برمی داشتن. درِ کابین باز بود در حالی که امروز صبح قبل از رفتن،
اون رو قفل کرده بود و کلید رو به دنیل سپرده بود.
احتمال اینکه دنیل بدون خبر قبلی وارد اتاقش شده باشه بیش از حد
پایین بود. پس چه کسی بدون اجازه وارد فضای خصوصیش شده
بود؟ تنها یک گزینه روی میز فرضیاتش باقی موند؛ اینکه اون دزد
ابله دوباره به کابینش برگشته باشه!
ضربان قلبش باال رفت و به دور و اطرافش نگاهی انداخت اما کسی
رو ندید. دستش رو به سمت لگنش برد و با احتیاط روی اسلحهش
قرار داد. به آهستگی، جوری که به خاطر برخورد کفشهاش با
زمین چوبی صدایی تولید نشه، گام برداشت و به در سفید رنگ
اتاق نزدیک و نزدیکتر شد.
با احتیاط و دقت از الی در، به داخل نگاهی انداخت اما چیزی ندید.
کتش رو از روی لنگش کنار زد و سریعاً تفنگش رو بیرون آورد.
با شدت زیادی اون رو بین دو دستش گرفت و انگشت اشاره ش
رو روی ماشه قرار داد. در یک حرکت غیرقابل پیش بینی و سریع،
در رو با شونه ش هل داد و به سرعت وارد اتاق شد. همونطور که
با حرکت دادن تفنگ، اطراف کابین رو می گشت تا دزد رو پیدا
کنه، با پشت کمرش در رو به عقب فشار داد و باعث بسته شدنش
شد.
با دقت و ریزبینی نگاه می کرد و با مالحظه گام بر میداشت اما هیچ
کسی رو اونجا نمیدید. تمام گوشه کنارهای اتاق رو گشت اما
حتی یک موجود زنده هم پیدا نکرد... امکان نداشت یک آدم بتونه
ذوب بشه و توی زمین فرو بره؛ اون لعنتی باز هم فرار کرده بود و
جونگکوک برای بار دوم دیر رسیده بود!
_فاک!
با نهایت خشم و کالفگی این رو فریاد زد و دستهاش رو همراه
با کُلت، پایین انداخت.
_لعنت به تو... لعنت به تو... لعنت به من!
با صدایی تحلیل رفته، این رو گفت و با دست راست، مشت محکمی
به دیوار روبه روش کوبید. انگشتهاش از ضربی که بهشون وارد
شده بود تیر میکشیدن اما به قدری برگشت اون دزد براش غیرقابل
هضم بود که کوچیکترین توجهی به دردی که تمام دست راستش
و فراگرفته بود نکرد.
۴.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.