فیک مافیا
فیک مافیا
پارت۱
ویو ا/ت:
سلام اسم من کیم ا/ت هستش میتونید من رو ا/ت صدا بزنید من ۱۸ سالمه و در ۱۵ سالگی مادرم رو از دست دادم
ویو ا/ت:
داشتم قهوه میخوردم و فیلم میدیدم که زنگ درو زدن "دینگ دانگ" رفتم در رو باز کردم که یهو دیدم که بابام با یه مرد خوشتیپ بود
(پدر ا/ت رو با"پ/ت میکنم)
پ/ت:خب دخترم آماده شو برو
ا/ت:چیییی (با تعجب)
ا/ت:صبر کن باید وسایلم رو جمع کنم
کوک:لازم نیست همه ی وسایل های تو خونمه
ا/ت:بابا تو رو خدا توضیح بده
پ/ت:ببین ا/ت تو باید بری
ا/ت:باباااا(با جیغ)
پ/ت:من تو بازیه شطرنج باختم و الان تو باید بری به خونه ی ایشون
ا/ت:آخه چرا من¡¿
ویو کوک:
دستش رو گرفتم و بردمش سوار ماشینم کردم و مستقیم رفیتم خونه
ویو ا/ت:
دستمو گرفت و منو سواز ماشینم کرد و مستقیم رفتیم خونه ی کوک تا وقتی که رسیدیم خونه ی کوک یه خونه ی بزرگ و شیک من با اینکه این خونه رو دیدم دهنم باز موند واتتتomg
کوک:من باید قانون هارو بگم
۱هیچ اتاقی نداریم پس شبا بامن میخوابی
۲ازم سوال نمیکنی که من کجا میرم
۳اگه از اینجا فرار کنی یه تنبیه بزرگ سراغته
ا/ت: من میخوام برم(باگریه)
کوک:آجوما
آجوما:بله ارباب
کوک:برامون شام درست کن
آجوما:چشم ارباب
آجوما:شام آمادس ارباب
کوک:خب ا/ت بریم
ا/ت:من گرسنه نیستم
کوک: دلت تنبیه میخواد
ا/ت:باشه(ناراحت)
"بعد از شام"
ا/ت:میتونم گوشی داشته باشم
کوک:نه
ا/ت:اگه حوصلم سر بره چی
کوک:میتونی تلویزیو ببینی
ا/ت:رفتم تلویزیون رو روشن کردم داشتم فلیم رومانتیک گذاشتم خوب شد که کوک نیومده بود وقتی داشتن شروع میکردن کار عاشقانه کنن که کوک اومده بود گفت
کوک:این دیگه چجور فیلمیه
ا/ت:نه اینطور نیس من نمیخواستم ولی اینطوری شد
کوک:پاشو وقت خوابه
ویو ا/ت:
یاد قانون ها افتادم گفتم میشه گیم بازی کنیم
کوک:الان
ا/ت:آره
کوک:باشه فقط یه بار
ا/ت:ok
ادمین:
باهم گیم بازی کردیم
کوک:من دیگه خیلی خسته ام
ا/ت:نه لطفا دوباره بازی کنیم
کوک:اتتت(با عصبانیت)
ا/ت:آخ باشه(با ناراحتی)
ادمین:
رفتیم و لباس خواب پوشیدیم
کوک لباس خوابش این بود که بلوزش رو در آورد
ا/ت: اممم تاتو های قشنگی داری
کوک:آره(مغرور)
ا/ت:مغرورانه گفتی که انگاره میگی نه
کوک:چرا تاتوی خودمه خوشم میاد
بقییش تو پارت بعدی هستش
حمایت کنین که انرژی زیادی دلشته باشم واستون فیک بنویسم
پارت۱
ویو ا/ت:
سلام اسم من کیم ا/ت هستش میتونید من رو ا/ت صدا بزنید من ۱۸ سالمه و در ۱۵ سالگی مادرم رو از دست دادم
ویو ا/ت:
داشتم قهوه میخوردم و فیلم میدیدم که زنگ درو زدن "دینگ دانگ" رفتم در رو باز کردم که یهو دیدم که بابام با یه مرد خوشتیپ بود
(پدر ا/ت رو با"پ/ت میکنم)
پ/ت:خب دخترم آماده شو برو
ا/ت:چیییی (با تعجب)
ا/ت:صبر کن باید وسایلم رو جمع کنم
کوک:لازم نیست همه ی وسایل های تو خونمه
ا/ت:بابا تو رو خدا توضیح بده
پ/ت:ببین ا/ت تو باید بری
ا/ت:باباااا(با جیغ)
پ/ت:من تو بازیه شطرنج باختم و الان تو باید بری به خونه ی ایشون
ا/ت:آخه چرا من¡¿
ویو کوک:
دستش رو گرفتم و بردمش سوار ماشینم کردم و مستقیم رفیتم خونه
ویو ا/ت:
دستمو گرفت و منو سواز ماشینم کرد و مستقیم رفتیم خونه ی کوک تا وقتی که رسیدیم خونه ی کوک یه خونه ی بزرگ و شیک من با اینکه این خونه رو دیدم دهنم باز موند واتتتomg
کوک:من باید قانون هارو بگم
۱هیچ اتاقی نداریم پس شبا بامن میخوابی
۲ازم سوال نمیکنی که من کجا میرم
۳اگه از اینجا فرار کنی یه تنبیه بزرگ سراغته
ا/ت: من میخوام برم(باگریه)
کوک:آجوما
آجوما:بله ارباب
کوک:برامون شام درست کن
آجوما:چشم ارباب
آجوما:شام آمادس ارباب
کوک:خب ا/ت بریم
ا/ت:من گرسنه نیستم
کوک: دلت تنبیه میخواد
ا/ت:باشه(ناراحت)
"بعد از شام"
ا/ت:میتونم گوشی داشته باشم
کوک:نه
ا/ت:اگه حوصلم سر بره چی
کوک:میتونی تلویزیو ببینی
ا/ت:رفتم تلویزیون رو روشن کردم داشتم فلیم رومانتیک گذاشتم خوب شد که کوک نیومده بود وقتی داشتن شروع میکردن کار عاشقانه کنن که کوک اومده بود گفت
کوک:این دیگه چجور فیلمیه
ا/ت:نه اینطور نیس من نمیخواستم ولی اینطوری شد
کوک:پاشو وقت خوابه
ویو ا/ت:
یاد قانون ها افتادم گفتم میشه گیم بازی کنیم
کوک:الان
ا/ت:آره
کوک:باشه فقط یه بار
ا/ت:ok
ادمین:
باهم گیم بازی کردیم
کوک:من دیگه خیلی خسته ام
ا/ت:نه لطفا دوباره بازی کنیم
کوک:اتتت(با عصبانیت)
ا/ت:آخ باشه(با ناراحتی)
ادمین:
رفتیم و لباس خواب پوشیدیم
کوک لباس خوابش این بود که بلوزش رو در آورد
ا/ت: اممم تاتو های قشنگی داری
کوک:آره(مغرور)
ا/ت:مغرورانه گفتی که انگاره میگی نه
کوک:چرا تاتوی خودمه خوشم میاد
بقییش تو پارت بعدی هستش
حمایت کنین که انرژی زیادی دلشته باشم واستون فیک بنویسم
۱۸.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳