فیک :باند مافیا
فیک :باند مافیا
پارت پنج
ا. ت:نه مهم نیس
هوپی:فکرتو درگیرش ن...
شوگا:اخهه من چندبار بگم اون مسواک مشکیه مال منه
رزی:چرا هرچی مشکی هست باید مال تو باشه؟
یونگی:چون من میگم
با سروصدا هاشون خندم گرفت
هوپی:باز سر چی دعوا میکنید؟
رزی:یونگی همش میگه چیزای مشکی مال خودش باشه
هوپی:ها افرین
ا. ت:خخخ
هوپی:خب دیگه بگیریم بخوابیم
رزی و شوگا:باشه
ا. ت:خیلی خب خدافظ
و سریع خودم پتو کشیدم
و خوابیدم
فردا صبح :
بیدار شدم
هوپی و جیمین داشتن بالا سرم حرف میزدن
ا. ت:خفه شییدددد
جیمین:درمورد کوکه
ا. ت:سلام صبح بخیر چیشده چیکار میکنی چی برات بیارم گشنت نی؟
جیمین:نه ولی...
ا. ت:چیشده ؟( نگران)
جیمین:نگران نباش چیزی نیس... به کوک گفتم که چرا با ا. ت اونجوری برخورد کردی
ا. ت:چی گفت؟
جیمین:گفت من فقط نگرانشم نمیخوام بهش اسیبی برسه
ا. ت:و.... واییی... اون.... ن... نگ... نگر... نگران... م.. م.. منه؟
هوپی:اره حالا برو بهش بگو دوسش داری
جنی:لازم نیس خودم بهش گفتم
نگاهم و کردم سمت در
دیدم جنی دست به سینه وایساده داره مارو نگاه میکنه
ا. ت:خو چرا مث جن میای؟...... صب کن تو واقعا بهش گفتی؟؟؟؟
جنی:نه
ا. ت:پس چرا میگی نه من خودم بهش گفتم
جنی:چمیدونم... حال میده اذیتت میکنم
ته ته:ا.تتتت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت
ا. ت:بله؟
شلوارک منو تو گرفتی؟
ا. ت:نه من شلوارک تورو میخوام چیکار اخه؟ حتما جین گرفته
ا. ت:ول کنین بریم صبونه بخوریم
هوپی:صب بخیر ساعت 2 بعد از ظهره
ا. ت:فاک
خیلی خب
رفتم دستو و صورتمو شستم
و رفتم تو حال
دیدم کوک و نامجون دارن حرف میزنن
جیسو و رزیم دارن نودل و دوکبوکی درست میکنن تهیونگ و جینم مث تام و جری دارن همو دنبال میکنن
ا. ت:صب بخیر
همه:صب بخیر
کوک:عااا... ا. ت میشه بیای یه دیقه باهات کار دارم
چ... چیی.. با من؟؟.
.. میخواد چیکار کنه؟
ا. ت:چی... ن... نه من... من.. ک.. کار.. دار... دارم
لیسا:گوز میخوره کار نداره
ا. ت:لیساااااا
لیسا:هومم؟!! خب راست میگم دیگه همه میدونیم تو و ج...
ا. ت:دیگه نگو
لیسا:خا
جونگکوک:بیا باهام
دستمو گرفت و برد تو اتاقش
ا. ت:م... میخوای چیکار کنی؟
درو بست و منو چسبوند به در
ا. ت:برو عقب... کوک نزدیک نیا
کوک:میخوام معذرت خواهی کنم.... به روش خودم
ا. ت:نه... لازم نیس من بخشیدمت... کوک بسه دیگه برو عقب
هولش دادم و رفتم از اتاق بیرون
کوک:هه.... کوچولوی من.... بزودی برای من میشی( نیشخند)
ا. ت:های خدا این چش بود
هوپی:بوسیدت؟
رزی:اعتراف کرد؟
جیسو:باهم....
نامجون:جیسو دیگه بنظرم بقیشو نگو
ته:بگو دیگه ا. ت
ا. ت:م... من...
جنی:چی گفت؟
ا. ت:گ.. گفت... میخواد معذرت خواهی کنه... به روش خودش
لیسا:عاممم ا. ت یه دیقه به بالا سرت نگاه کن!
بالا سرمو نگاه کردم
دیدم جونگ کوک داره نگام میکنه
ا. ت:ودف.... تو.. چ.. چرا... کی. اومدی؟
جونگ کوک:...
بای
پارت پنج
ا. ت:نه مهم نیس
هوپی:فکرتو درگیرش ن...
شوگا:اخهه من چندبار بگم اون مسواک مشکیه مال منه
رزی:چرا هرچی مشکی هست باید مال تو باشه؟
یونگی:چون من میگم
با سروصدا هاشون خندم گرفت
هوپی:باز سر چی دعوا میکنید؟
رزی:یونگی همش میگه چیزای مشکی مال خودش باشه
هوپی:ها افرین
ا. ت:خخخ
هوپی:خب دیگه بگیریم بخوابیم
رزی و شوگا:باشه
ا. ت:خیلی خب خدافظ
و سریع خودم پتو کشیدم
و خوابیدم
فردا صبح :
بیدار شدم
هوپی و جیمین داشتن بالا سرم حرف میزدن
ا. ت:خفه شییدددد
جیمین:درمورد کوکه
ا. ت:سلام صبح بخیر چیشده چیکار میکنی چی برات بیارم گشنت نی؟
جیمین:نه ولی...
ا. ت:چیشده ؟( نگران)
جیمین:نگران نباش چیزی نیس... به کوک گفتم که چرا با ا. ت اونجوری برخورد کردی
ا. ت:چی گفت؟
جیمین:گفت من فقط نگرانشم نمیخوام بهش اسیبی برسه
ا. ت:و.... واییی... اون.... ن... نگ... نگر... نگران... م.. م.. منه؟
هوپی:اره حالا برو بهش بگو دوسش داری
جنی:لازم نیس خودم بهش گفتم
نگاهم و کردم سمت در
دیدم جنی دست به سینه وایساده داره مارو نگاه میکنه
ا. ت:خو چرا مث جن میای؟...... صب کن تو واقعا بهش گفتی؟؟؟؟
جنی:نه
ا. ت:پس چرا میگی نه من خودم بهش گفتم
جنی:چمیدونم... حال میده اذیتت میکنم
ته ته:ا.تتتت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت ا. ت
ا. ت:بله؟
شلوارک منو تو گرفتی؟
ا. ت:نه من شلوارک تورو میخوام چیکار اخه؟ حتما جین گرفته
ا. ت:ول کنین بریم صبونه بخوریم
هوپی:صب بخیر ساعت 2 بعد از ظهره
ا. ت:فاک
خیلی خب
رفتم دستو و صورتمو شستم
و رفتم تو حال
دیدم کوک و نامجون دارن حرف میزنن
جیسو و رزیم دارن نودل و دوکبوکی درست میکنن تهیونگ و جینم مث تام و جری دارن همو دنبال میکنن
ا. ت:صب بخیر
همه:صب بخیر
کوک:عااا... ا. ت میشه بیای یه دیقه باهات کار دارم
چ... چیی.. با من؟؟.
.. میخواد چیکار کنه؟
ا. ت:چی... ن... نه من... من.. ک.. کار.. دار... دارم
لیسا:گوز میخوره کار نداره
ا. ت:لیساااااا
لیسا:هومم؟!! خب راست میگم دیگه همه میدونیم تو و ج...
ا. ت:دیگه نگو
لیسا:خا
جونگکوک:بیا باهام
دستمو گرفت و برد تو اتاقش
ا. ت:م... میخوای چیکار کنی؟
درو بست و منو چسبوند به در
ا. ت:برو عقب... کوک نزدیک نیا
کوک:میخوام معذرت خواهی کنم.... به روش خودم
ا. ت:نه... لازم نیس من بخشیدمت... کوک بسه دیگه برو عقب
هولش دادم و رفتم از اتاق بیرون
کوک:هه.... کوچولوی من.... بزودی برای من میشی( نیشخند)
ا. ت:های خدا این چش بود
هوپی:بوسیدت؟
رزی:اعتراف کرد؟
جیسو:باهم....
نامجون:جیسو دیگه بنظرم بقیشو نگو
ته:بگو دیگه ا. ت
ا. ت:م... من...
جنی:چی گفت؟
ا. ت:گ.. گفت... میخواد معذرت خواهی کنه... به روش خودش
لیسا:عاممم ا. ت یه دیقه به بالا سرت نگاه کن!
بالا سرمو نگاه کردم
دیدم جونگ کوک داره نگام میکنه
ا. ت:ودف.... تو.. چ.. چرا... کی. اومدی؟
جونگ کوک:...
بای
۵.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳