این هم از این امید وارم خوشتون بیاد🍓🥹
این هم از این امید وارم خوشتون بیاد🍓🥹
بعد از.ت رو رو تخت میندازه و دستشو با ای تناب سفت میبنده
ا.ت هم گریه میکرده نگران پوش بوده و.....
ا.ت:جونکوک بس کنننن(باکریه)
جونکوک : واسا بیبی
میره : جونکوککککک این در لعنتی رو وا کنننن
ا.ت: جونکوک من حاملم
جونکوک:چی ؟؟
ای سیلی محکم به ا.ت میزنه
جونکوک:پوه رو سقط میکنی
ا.ت؛ نه نمیکنمم
جونکوک ای سیلی دیگه میرنه که ا.ت کنار لبش نره خون رو حس میکنهو هیچی نمیگه جونکوک لباسش رو میپوشه و میره
میره :دستشو وا میکردی خوب (با گریه)
جای تناب روی دست اوت زخم شده بود
دیگه ا.ت و میره ت. همون اتاق میخواین ا.ت با ای صدا های ساعت سه شب از خواب بیدار میشه
میره پایان ک تی صدا های از اتاق لونا نیومده(اتاق خدمت کاره ک به ا.ت بد نگاه میکرده)
میرع ک چک کنه با صحنه ای ک روبه رو میشه پاهاش سست میشن
و ای گوله اشک از چشمای ا.ت میوفته
احساس میکنه قلبش شکسته
یعنی صدای ترک برداشتن قلبش رو به واضحی شنید
یعنی این واقعیت بود ؟
جونکوک و لونا داشتن به ات خیانت میکردم وقتی لونا ا.ت رو دید گفته اوففف ددی تند تر
ولی جونکوک اونو ندید
سریع تر اتاق خارج شد
رفت میره رو بیدار مرد و گفت فقط از اینجا بریمچ
میره : چی شده دختر
ا.ت :بلند شو بریم
میره : باشه بریم من ای خونه داخل گانگانامدارم بریم اونجا بعدم باس میگیرم میرم ژاپن پیش خاله من
ا.ت:باشه بریم
بعد از.ت رو رو تخت میندازه و دستشو با ای تناب سفت میبنده
ا.ت هم گریه میکرده نگران پوش بوده و.....
ا.ت:جونکوک بس کنننن(باکریه)
جونکوک : واسا بیبی
میره : جونکوککککک این در لعنتی رو وا کنننن
ا.ت: جونکوک من حاملم
جونکوک:چی ؟؟
ای سیلی محکم به ا.ت میزنه
جونکوک:پوه رو سقط میکنی
ا.ت؛ نه نمیکنمم
جونکوک ای سیلی دیگه میرنه که ا.ت کنار لبش نره خون رو حس میکنهو هیچی نمیگه جونکوک لباسش رو میپوشه و میره
میره :دستشو وا میکردی خوب (با گریه)
جای تناب روی دست اوت زخم شده بود
دیگه ا.ت و میره ت. همون اتاق میخواین ا.ت با ای صدا های ساعت سه شب از خواب بیدار میشه
میره پایان ک تی صدا های از اتاق لونا نیومده(اتاق خدمت کاره ک به ا.ت بد نگاه میکرده)
میرع ک چک کنه با صحنه ای ک روبه رو میشه پاهاش سست میشن
و ای گوله اشک از چشمای ا.ت میوفته
احساس میکنه قلبش شکسته
یعنی صدای ترک برداشتن قلبش رو به واضحی شنید
یعنی این واقعیت بود ؟
جونکوک و لونا داشتن به ات خیانت میکردم وقتی لونا ا.ت رو دید گفته اوففف ددی تند تر
ولی جونکوک اونو ندید
سریع تر اتاق خارج شد
رفت میره رو بیدار مرد و گفت فقط از اینجا بریمچ
میره : چی شده دختر
ا.ت :بلند شو بریم
میره : باشه بریم من ای خونه داخل گانگانامدارم بریم اونجا بعدم باس میگیرم میرم ژاپن پیش خاله من
ا.ت:باشه بریم
۴.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.