دوستی فراتر از رویا
دوستی فراتر از رویا
part ⁵
"یونا و کوک رفتن و تو و جین تنها موندین"
جین: خوب....بهتره ما هم بریم
ات: آره بریم
"با جین رفتیم بیرون که یهو یکی با سرعت از کنارم رد شد و خورد به من و منم تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین
چشمامو بستم...فکر میکردم دردم بگیره اما تو یه جای نرم فرود اومدم!
چشمامو باز کردم دیدم تو بغل جین فرود اومدم!
هر دومون با تعجب به همدیگه زل زده بودیم که من بلند شدم و.....
ات: ب..ببخشید
جین: عا...ا..اشکال نداره...اون دختره بهت خورد که...افتادی
ات: م..معذرت میخوام
جین: اشکال نداره
"و هردوتون راه افتادید اما هیچکدومتون تو راه هیچ حرفی نزد"
جین: "وقتی ات افتاد بغلم...یه حسی بهم دست داد...تاحالا...اینطوری نبودم!"
ات: خوب دیگه من باید برم....راهم از این طرفه
جین: باشه...فردا تو مدرسه میبینمت
ات: باشه خدافظ "لبخند"
ویو ات:
لحظهای که افتادم بغلش...مثل فیلم عاشقانه ها شد! نه این عاشقانه نبود جین که از من خوشش نمیاد منم باید اونو به چشم یه دوست نگاه کنم
آره.....فقط یه دوست....نه چیز دیگه ای....ما فقط دوستیم!♡
دو تا دوست معمولی:)
کلید انداختم و درو باز کردم
درو بستم که.....
م.ات: کجا بودی؟ "جدی"
ات: پیش دوستام
م.ات: یعنی چی پیش دوستام دیگه نبینم اینجور جاها میری هاااا!
ات: مامان من دیگه اون ات کوچولویی نیستم که تو فکر میکنی من ¹⁷ سالمه و دیگه بزرگ شدم!
م.ات: تو هر چقدر هم که بزرگ بشی بالغ نمیشی!
ات: نه اینکه تو بالغ شدی!....اگه بالغ و عاقل بودی انقدر با بابا دعوا نمیکردی که دل من هم بشکنه!
"اینو گفتم و رفتم تو اتاقم"
نتونستم تحمل کنم و اشکام جاری شدن....آخه....این زندگیه که من دارم؟
از همون اول باید میمردم...باید خودکشی میکردم!
یه تیغ برداشتم و خواستم رگ دستم رو بزنم که یادم افتاد به اون!
اگه بهترین دوستم نمرده بود....منم حالم خوب بود....ولی اون به من گفت رویاهام رو ول نکنم....زندگیمو ول نکنم
اما من که رویایی ندارم....من که زندگیای ندارم
اما....باید به احترامش....حرفش رو گوش کنم...من تسلیم این روزگار نمیشم....هرچقدرم سخت باشه تحمل میکنم!
مشقامو نوشتم و بدون اینکه چیزی بخورم رفتم خوابیدم
فردا:
تو راه که داشتم میرفتم مدرسه با خودم کلنجار میرفتم که خودمو شاد نشون بدم که بقیه متوجه ناراحتیم نشن
وارد کلاس شدم و.........
حمایت کنید تا حالم خوب بشه 🥲
part ⁵
"یونا و کوک رفتن و تو و جین تنها موندین"
جین: خوب....بهتره ما هم بریم
ات: آره بریم
"با جین رفتیم بیرون که یهو یکی با سرعت از کنارم رد شد و خورد به من و منم تعادلم رو از دست دادم و افتادم زمین
چشمامو بستم...فکر میکردم دردم بگیره اما تو یه جای نرم فرود اومدم!
چشمامو باز کردم دیدم تو بغل جین فرود اومدم!
هر دومون با تعجب به همدیگه زل زده بودیم که من بلند شدم و.....
ات: ب..ببخشید
جین: عا...ا..اشکال نداره...اون دختره بهت خورد که...افتادی
ات: م..معذرت میخوام
جین: اشکال نداره
"و هردوتون راه افتادید اما هیچکدومتون تو راه هیچ حرفی نزد"
جین: "وقتی ات افتاد بغلم...یه حسی بهم دست داد...تاحالا...اینطوری نبودم!"
ات: خوب دیگه من باید برم....راهم از این طرفه
جین: باشه...فردا تو مدرسه میبینمت
ات: باشه خدافظ "لبخند"
ویو ات:
لحظهای که افتادم بغلش...مثل فیلم عاشقانه ها شد! نه این عاشقانه نبود جین که از من خوشش نمیاد منم باید اونو به چشم یه دوست نگاه کنم
آره.....فقط یه دوست....نه چیز دیگه ای....ما فقط دوستیم!♡
دو تا دوست معمولی:)
کلید انداختم و درو باز کردم
درو بستم که.....
م.ات: کجا بودی؟ "جدی"
ات: پیش دوستام
م.ات: یعنی چی پیش دوستام دیگه نبینم اینجور جاها میری هاااا!
ات: مامان من دیگه اون ات کوچولویی نیستم که تو فکر میکنی من ¹⁷ سالمه و دیگه بزرگ شدم!
م.ات: تو هر چقدر هم که بزرگ بشی بالغ نمیشی!
ات: نه اینکه تو بالغ شدی!....اگه بالغ و عاقل بودی انقدر با بابا دعوا نمیکردی که دل من هم بشکنه!
"اینو گفتم و رفتم تو اتاقم"
نتونستم تحمل کنم و اشکام جاری شدن....آخه....این زندگیه که من دارم؟
از همون اول باید میمردم...باید خودکشی میکردم!
یه تیغ برداشتم و خواستم رگ دستم رو بزنم که یادم افتاد به اون!
اگه بهترین دوستم نمرده بود....منم حالم خوب بود....ولی اون به من گفت رویاهام رو ول نکنم....زندگیمو ول نکنم
اما من که رویایی ندارم....من که زندگیای ندارم
اما....باید به احترامش....حرفش رو گوش کنم...من تسلیم این روزگار نمیشم....هرچقدرم سخت باشه تحمل میکنم!
مشقامو نوشتم و بدون اینکه چیزی بخورم رفتم خوابیدم
فردا:
تو راه که داشتم میرفتم مدرسه با خودم کلنجار میرفتم که خودمو شاد نشون بدم که بقیه متوجه ناراحتیم نشن
وارد کلاس شدم و.........
حمایت کنید تا حالم خوب بشه 🥲
۹.۹k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.