عملیات هک کردن عشق موفق آمیز بود!
عملیاتهک کردن عشق موفق آمیز بود!
پارت ۵:
ا.ت ویو:
همونجوری داشتم صبحونم و میخوردم که یهو این یونگی بیشور پرید جلوم ۶ متر پرریدم هواا
ا.ت:ای زهر خر کثافت مگر اینکه دستم بهت نرسههه
یونگی میدونست به خاطر جونگکوک ناراحتم چون اونجا پیش آپا نشسته بود همه چی و شنید. یونگی واقعا خیلی مهربونه با همین کاراش باعث شد کلا از یادم بره که شب قراره جونگکوک و اپاش بیان خونمون.
ا.ت:یونگی شییی مگه اینکه دستم بهت نرسههه
یونگی:قایم شده تو اتاق اوماشون*
ا.ت:هه..ههه..هوف. آخخ نفسم گرفتتتت(دادد)
یونگی سریع اومد پایین چون ا.ت بیماری تنفسی داشت نگرانش شد
یونگی:خوبی ا.ت شیی؟
ا.ت:آر...هه
یا اوپا گرفتمتت
یونگی:قبول نیست(رفت رو مبل نشست)بعدا دوباره به حسابت میرسم
ا.ت:میبینیم
هوف
ا.ت:بیشور گاو همش تقصیر توعه اصن ایشش
یونگی:لقب خودتو رو من نزار خانم خره
ا.ت:گگگگگ
هوف چیکار کنمم از این پیشیی
رفتم تو اتاقم و به لنا زنگ زدم گفتم بیاد دنبالم قراره بریم پیش جونگکوک مسابقه بدیم
لنا:خب خودت برو به من چهه
ا.ت:خب کی مواظبم باشههه
لنا:مگه بچه ای ا.تتت
ا.ت:اگه بکشتم چییی؟
لنا:هوفف باشههه نیم ساعت دیگه پایین باشش
ا.ت:اوکی بای
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و چون حوصله نداشتم یه چیز معمولی پوشیدم یه تینت کوچولوهم زدم و یکم کرمپودر و بعدش رفتم پایین
ا.ت:یاا لنا اونییی اینجاممم
لنا:کور نیستم دیدمتت
ا.ت:گگگ
لنا:بدو بریم دیر شد مگه نباید ساعت ۱ میرفتی پیشش؟؟
ا.ت:آخخخ دیرمون شددددد
لنا:از بس که حرف میزنییی
۴۰ مین بعد:
هوف بلاخره رسیدیم مثل اینکه جونگکوک نیومده بود
لباسام و عوض کردن که جونگکوک اومد بهم سلام داد
از قیافش معلوم بود حالش زیاد خوب نیست
به من چه اصن ازش نمیپرسم الان میزنه ناکارم میکنه
لنا و صدا زدم و گفتم بره تو ماشین بشینه که یهو...
باهمکاریلیا
ادامهدارد.....
شرایط۹لایک
۹کامنت
پارت ۵:
ا.ت ویو:
همونجوری داشتم صبحونم و میخوردم که یهو این یونگی بیشور پرید جلوم ۶ متر پرریدم هواا
ا.ت:ای زهر خر کثافت مگر اینکه دستم بهت نرسههه
یونگی میدونست به خاطر جونگکوک ناراحتم چون اونجا پیش آپا نشسته بود همه چی و شنید. یونگی واقعا خیلی مهربونه با همین کاراش باعث شد کلا از یادم بره که شب قراره جونگکوک و اپاش بیان خونمون.
ا.ت:یونگی شییی مگه اینکه دستم بهت نرسههه
یونگی:قایم شده تو اتاق اوماشون*
ا.ت:هه..ههه..هوف. آخخ نفسم گرفتتتت(دادد)
یونگی سریع اومد پایین چون ا.ت بیماری تنفسی داشت نگرانش شد
یونگی:خوبی ا.ت شیی؟
ا.ت:آر...هه
یا اوپا گرفتمتت
یونگی:قبول نیست(رفت رو مبل نشست)بعدا دوباره به حسابت میرسم
ا.ت:میبینیم
هوف
ا.ت:بیشور گاو همش تقصیر توعه اصن ایشش
یونگی:لقب خودتو رو من نزار خانم خره
ا.ت:گگگگگ
هوف چیکار کنمم از این پیشیی
رفتم تو اتاقم و به لنا زنگ زدم گفتم بیاد دنبالم قراره بریم پیش جونگکوک مسابقه بدیم
لنا:خب خودت برو به من چهه
ا.ت:خب کی مواظبم باشههه
لنا:مگه بچه ای ا.تتت
ا.ت:اگه بکشتم چییی؟
لنا:هوفف باشههه نیم ساعت دیگه پایین باشش
ا.ت:اوکی بای
رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و چون حوصله نداشتم یه چیز معمولی پوشیدم یه تینت کوچولوهم زدم و یکم کرمپودر و بعدش رفتم پایین
ا.ت:یاا لنا اونییی اینجاممم
لنا:کور نیستم دیدمتت
ا.ت:گگگ
لنا:بدو بریم دیر شد مگه نباید ساعت ۱ میرفتی پیشش؟؟
ا.ت:آخخخ دیرمون شددددد
لنا:از بس که حرف میزنییی
۴۰ مین بعد:
هوف بلاخره رسیدیم مثل اینکه جونگکوک نیومده بود
لباسام و عوض کردن که جونگکوک اومد بهم سلام داد
از قیافش معلوم بود حالش زیاد خوب نیست
به من چه اصن ازش نمیپرسم الان میزنه ناکارم میکنه
لنا و صدا زدم و گفتم بره تو ماشین بشینه که یهو...
باهمکاریلیا
ادامهدارد.....
شرایط۹لایک
۹کامنت
۷.۷k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.