عملیات هک کردن عشق موفق آمیز بود!
عملیات هک کردن عشق موفق آمیز بود!
پارت2:
ادامه ویو ا.ت:
داشتم لباسمو میپوشیدم که یهو این خانم اکلیلی(منظورش لناس)اومد بهم زنگ و آنقدر صدا زنگ گوشیم بالا بود سکته کردم جوابشو دادم و گفتم ۵ مین دیگه پایینم.
داشتم میرفتم پایین که یهو یونگی جلوم سبز شد.
یونگی:به به ا.ت خانم کجا میخوان برن؟
ا.ت:یاا یونگی شیی میخوام با لنا برم بیرونن از سر راهم برو کنار منتظرمهه
یونگی:کی میای خونهه(تقریبا داد)
ا.ت:شاید شب خونش بمونمم(داد)
خدافظظ
یونگی:عه بای برم بخوابم(خمیازه گوربه ای)
رسیدم پایین و سوار ماشین شدم .
لنا:به به چه عجب نمیومدی پایین
ا.ت:به خدا همش تقصیر این داداشمهه پنجاه بار سوال پیچم میکنهه
ا.ت:ولی خوشتیپ کردیاا(نگاه های مرموز و هات:|)
لنا:بیشور منحرف اونجوری نگاه نکنیا جلو مردم
ا.ت: ای وای دیرمون شد راه بیوفت دیگهه
۶۰ مین بعد:
ا.ت:ای وای چقدر خرید کردیم.
لنا:آره الان ماشین میترکهه
ا.ت:لناا بیا بریم اتومبیل سواریییی
لنا:نه دیگه دارم پاره میشم بسهه
ا.ت: اصن رسیدیم خودم پشت فرمون میشنمم بیا دیههه
لنا:باشهه
ا.ت:وایسا خوراکی بگیریم تو ماشین بخوری
لنا:اوکیی
۳۰مین بعد:
ا.ت:بلاخره رسیدیم یسس
ا.ت:لنااا آماده شدیییی؟
لنا:آرهههه
ا.ت:بشیین
لنا:نشستمم.
داشتم در مشین و میبستم که دیدم یه پسره هم اومد با ما مسابقه بده.
یسسس لنا لنا یکی اومده باهام مسابقه بدههه
لنا:خدا به خیر کنههه
اتمام ویو ا.ت
ویو جونگکوک:(بچم بلاخره وارد فیک شد😍🙂)
هوفف امروز یه مرد دیگه عم کشتم خبرش و شنیدم خیلی پخش شده ولی مهم نیست در هر صورت رَدی ازم باقی نمیمونه.
تصمیم گرفتم برم اتومبیل سواری که دیدم دوتا دخترم اومدن البته تو یه ماشین بودن.
تصمیم گرفتم باهاشون مسابقه بدم.
1.....2......3.Go!
نویسنده ویو:
ا.ت و جونگکوک با سرعت نور داشتن باهم رقابت میکردن و در کمال تعجب ا.ت از جونگکوک برد!
تاحالا کسی از این فرد نبرده بود!
ا.ت دختر خیلی خیلی فِرز و سریعی بود.
ا.ت و جونگکوک هردو از ماشین پیاده بشن تا قیافه رقیبشون و ببینن.
ا.ت ویو:
یسس بردم
از ماشین پیاده شدم و در کمال تعجب دیدم که ....
ادامه دارد....
با همکاری لیا
شرایط:
۷ لایک
۷ کامنت
پارت2:
ادامه ویو ا.ت:
داشتم لباسمو میپوشیدم که یهو این خانم اکلیلی(منظورش لناس)اومد بهم زنگ و آنقدر صدا زنگ گوشیم بالا بود سکته کردم جوابشو دادم و گفتم ۵ مین دیگه پایینم.
داشتم میرفتم پایین که یهو یونگی جلوم سبز شد.
یونگی:به به ا.ت خانم کجا میخوان برن؟
ا.ت:یاا یونگی شیی میخوام با لنا برم بیرونن از سر راهم برو کنار منتظرمهه
یونگی:کی میای خونهه(تقریبا داد)
ا.ت:شاید شب خونش بمونمم(داد)
خدافظظ
یونگی:عه بای برم بخوابم(خمیازه گوربه ای)
رسیدم پایین و سوار ماشین شدم .
لنا:به به چه عجب نمیومدی پایین
ا.ت:به خدا همش تقصیر این داداشمهه پنجاه بار سوال پیچم میکنهه
ا.ت:ولی خوشتیپ کردیاا(نگاه های مرموز و هات:|)
لنا:بیشور منحرف اونجوری نگاه نکنیا جلو مردم
ا.ت: ای وای دیرمون شد راه بیوفت دیگهه
۶۰ مین بعد:
ا.ت:ای وای چقدر خرید کردیم.
لنا:آره الان ماشین میترکهه
ا.ت:لناا بیا بریم اتومبیل سواریییی
لنا:نه دیگه دارم پاره میشم بسهه
ا.ت: اصن رسیدیم خودم پشت فرمون میشنمم بیا دیههه
لنا:باشهه
ا.ت:وایسا خوراکی بگیریم تو ماشین بخوری
لنا:اوکیی
۳۰مین بعد:
ا.ت:بلاخره رسیدیم یسس
ا.ت:لنااا آماده شدیییی؟
لنا:آرهههه
ا.ت:بشیین
لنا:نشستمم.
داشتم در مشین و میبستم که دیدم یه پسره هم اومد با ما مسابقه بده.
یسسس لنا لنا یکی اومده باهام مسابقه بدههه
لنا:خدا به خیر کنههه
اتمام ویو ا.ت
ویو جونگکوک:(بچم بلاخره وارد فیک شد😍🙂)
هوفف امروز یه مرد دیگه عم کشتم خبرش و شنیدم خیلی پخش شده ولی مهم نیست در هر صورت رَدی ازم باقی نمیمونه.
تصمیم گرفتم برم اتومبیل سواری که دیدم دوتا دخترم اومدن البته تو یه ماشین بودن.
تصمیم گرفتم باهاشون مسابقه بدم.
1.....2......3.Go!
نویسنده ویو:
ا.ت و جونگکوک با سرعت نور داشتن باهم رقابت میکردن و در کمال تعجب ا.ت از جونگکوک برد!
تاحالا کسی از این فرد نبرده بود!
ا.ت دختر خیلی خیلی فِرز و سریعی بود.
ا.ت و جونگکوک هردو از ماشین پیاده بشن تا قیافه رقیبشون و ببینن.
ا.ت ویو:
یسس بردم
از ماشین پیاده شدم و در کمال تعجب دیدم که ....
ادامه دارد....
با همکاری لیا
شرایط:
۷ لایک
۷ کامنت
۵.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.