hot chocolate
پارت ⁸
کوک : یونا
یونا : من گوه خوردم
جیمین اومد پیشم
جیمین : خواهرت میدونه قلبتو عمل کردی " آروم "
کوک : نه " آروم "
جیمین : نونا کوک ۲ روز پیش قلبشو عمل کرده
جنی : چی " داد "
کوک : گودبای
جنی اومد موهامو از پشت گرفت و کشید
جنی : هزار بار گفتم هر اتفاقی افتاد به من بگو " داد "
هیچ جوابی ندادم
جین : وا این چرا عصبانی نشد
یونا : جنی آروم باش ولش کن احتمالا یادش رفته
کوک : نه یادم نرفته بود " خونسرد "
جنی : پس چرا نگفتی " عربده "
لیا و خانم دو و یونا و بچه ها سعی داشتن جنی رو ازم جدا کنن
خبرنگار : چه خفن خیلی آروم داره به بقیه نگاه میکنه
کوک : فکو ببند
خبرنگار : اگه بد دهن نبود مجبورت میکردم با دخترم ازدواج کنم
کوک : دخترتون چند سالشه
خبرنگار : ۱۹
کوک : خیلی کوچیکه
جنی : ولم کنین
موهامو ول کرد و اومد بهم سیلی زد
جنی : دیگه هیچ چیز رو ازم پنهون نمیکنی
کوک : " هیچ چیز نمیگه "
جنی : وا لالی مگه
هوسوک : کوک در اینجور مواقع ساکت میمونه
یونگی : نه کوک منتظره
جنی : منتظر چی ؟
کوک : دیگه نمیخوای بزنی
جیمین : این
جنی : خیلی خوبم میخوام بزنم
یه تفنگ بهش دادم
کوک : بیا بزن
یونا : این چه کاره اخه
جنی : واقعا فکر کردی میخوام بکشمت خیلی بی لیاقتی کوک " بغض "
کوک : خب که چی " سرد "
جین : کوک این خواهرته باهاش درست رفتار کن
کوک : او حتما چشم " سرد "
جیمین افتاد به جونم
جیمین : درست صحبت کن هرچی باشه اون بزرگت کرده " عصبی "
۱۰ مین بعد نامجون و جین اومدن جداش کردن
جیمین : هنوزم قرار نیست آدم بشی " عصبی "
یونا : چرا حرف نمیزنی الان باعث شدن جنی گربه کنه " داد "
کوک : ترجیح میدم نمک روی زخم نشم " خونسرد "
یونا : چطور میتونی اینطوری رفتار کنی هان واسه چی " عربده "
هوسوک : بسته مگه شماها نمیدونین خودشو خونسرد نشون میده
جنی : تو چرا اینو میگی " بغض "
هوسوک : رگ گردن و رگ دستاش خیلی پف کرده
کوک : ممنون هیونگ
هوسوک : واسه چی
کوک : هیچی
حالم داشت بد میشد هم بخاطر مشت های جیمین هم بخاطر اینکه جنی موهامو کشید
یونا : چرا چشمات نشون میده که حالت بد
نامی : کوک سوار شو بریم بیمارستان
کوک : چرا
جین : بخاطر کتک هایی که تو خوردی اصلا الان معلوم نیست بیوفتی رو زمین یانه
کوک : من خیلی خوبم تازه جیمین باعث شد از حال خیلی خوبم به حال افتضاح تغییر کنم
جیمین : حقطه احمق فکر کردی کی هستی
یونگی : ایش بسته نمیخواد سخرانی کنید دستتو بده
کوک : بیا
دستمو گذاشتم رو دستش
یونگی : نبضت که خیلی قوی میزنه
کوک : ربطی به نبض ندارع
یونا : نونا چرا باز داری گریه میکنی
کوک : بزار گریه کنه ولی بدون با گریه کردن هیچی حل نمیشه
یونا تفنگو سمت من گرفت
یونا : خفه شو حداقل یکی بود که ازت محافظت کنه " عربده "
و به بارون شلیک کرد
کوک : .....
🍊🧡
کوک : یونا
یونا : من گوه خوردم
جیمین اومد پیشم
جیمین : خواهرت میدونه قلبتو عمل کردی " آروم "
کوک : نه " آروم "
جیمین : نونا کوک ۲ روز پیش قلبشو عمل کرده
جنی : چی " داد "
کوک : گودبای
جنی اومد موهامو از پشت گرفت و کشید
جنی : هزار بار گفتم هر اتفاقی افتاد به من بگو " داد "
هیچ جوابی ندادم
جین : وا این چرا عصبانی نشد
یونا : جنی آروم باش ولش کن احتمالا یادش رفته
کوک : نه یادم نرفته بود " خونسرد "
جنی : پس چرا نگفتی " عربده "
لیا و خانم دو و یونا و بچه ها سعی داشتن جنی رو ازم جدا کنن
خبرنگار : چه خفن خیلی آروم داره به بقیه نگاه میکنه
کوک : فکو ببند
خبرنگار : اگه بد دهن نبود مجبورت میکردم با دخترم ازدواج کنم
کوک : دخترتون چند سالشه
خبرنگار : ۱۹
کوک : خیلی کوچیکه
جنی : ولم کنین
موهامو ول کرد و اومد بهم سیلی زد
جنی : دیگه هیچ چیز رو ازم پنهون نمیکنی
کوک : " هیچ چیز نمیگه "
جنی : وا لالی مگه
هوسوک : کوک در اینجور مواقع ساکت میمونه
یونگی : نه کوک منتظره
جنی : منتظر چی ؟
کوک : دیگه نمیخوای بزنی
جیمین : این
جنی : خیلی خوبم میخوام بزنم
یه تفنگ بهش دادم
کوک : بیا بزن
یونا : این چه کاره اخه
جنی : واقعا فکر کردی میخوام بکشمت خیلی بی لیاقتی کوک " بغض "
کوک : خب که چی " سرد "
جین : کوک این خواهرته باهاش درست رفتار کن
کوک : او حتما چشم " سرد "
جیمین افتاد به جونم
جیمین : درست صحبت کن هرچی باشه اون بزرگت کرده " عصبی "
۱۰ مین بعد نامجون و جین اومدن جداش کردن
جیمین : هنوزم قرار نیست آدم بشی " عصبی "
یونا : چرا حرف نمیزنی الان باعث شدن جنی گربه کنه " داد "
کوک : ترجیح میدم نمک روی زخم نشم " خونسرد "
یونا : چطور میتونی اینطوری رفتار کنی هان واسه چی " عربده "
هوسوک : بسته مگه شماها نمیدونین خودشو خونسرد نشون میده
جنی : تو چرا اینو میگی " بغض "
هوسوک : رگ گردن و رگ دستاش خیلی پف کرده
کوک : ممنون هیونگ
هوسوک : واسه چی
کوک : هیچی
حالم داشت بد میشد هم بخاطر مشت های جیمین هم بخاطر اینکه جنی موهامو کشید
یونا : چرا چشمات نشون میده که حالت بد
نامی : کوک سوار شو بریم بیمارستان
کوک : چرا
جین : بخاطر کتک هایی که تو خوردی اصلا الان معلوم نیست بیوفتی رو زمین یانه
کوک : من خیلی خوبم تازه جیمین باعث شد از حال خیلی خوبم به حال افتضاح تغییر کنم
جیمین : حقطه احمق فکر کردی کی هستی
یونگی : ایش بسته نمیخواد سخرانی کنید دستتو بده
کوک : بیا
دستمو گذاشتم رو دستش
یونگی : نبضت که خیلی قوی میزنه
کوک : ربطی به نبض ندارع
یونا : نونا چرا باز داری گریه میکنی
کوک : بزار گریه کنه ولی بدون با گریه کردن هیچی حل نمیشه
یونا تفنگو سمت من گرفت
یونا : خفه شو حداقل یکی بود که ازت محافظت کنه " عربده "
و به بارون شلیک کرد
کوک : .....
🍊🧡
۳.۴k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.