سناریو♪↩︎☻↩︎𔘓
وقتی به عنوان عضو هشتم دوستشون نداری و دوستت دارن
نامجون
اروم میاد در اتاقت در میزنه
ا.ت:بله بفرمایید
در رو باز میکنه و مباد داخل و آهنگی که نوشته بودی و داده بودی تا برسیش کنه رو میزاره رو میزت
نامی: مشکلی توش نداره
میدونست که الان میگی ممنونم و برو وایه همین خودش رفت بیرون و چند تا شیشه شراب رو سر کشید تا یادش بره و بعد از چند دقیقه میاد پیشت و بهت میگه
نامی: دوستت دارم ا.ت
ا.ت: هع راست میگن پسرا مست کنن همه چی رو میگن
ا.ت: منم باید بگم که دوستت ندارم
جین
میشینه رو تخت
جین:ا.ت راستش من....دوستت دارم
ا.ت:میدونم ولی من ندارم(تو گوشی هستی و نگاهش نمیکنی)
جین:.....گشنته؟(ناراحت)
ا.ت:نه هیونگگگ بدو بیرون از اتاقممم
جین:باش(میره بیرون و بر نمیگرده)
یونگی
ا.ت: شوگا وسایلت رو از داخل اتاقم بردار حالت رو ندارم
یونگی: میشه خودت بیاریشون
ا.ت: نه پاشو وسایل خودتن
پامیشه میره وسایلش رو جمع میکنه و داخل یه کاغذ مینویسه I love you but why you hate me ?
(من دوستت دارم اما چرا ازم متنفری؟)
وقتی اینو میبینی و مینویسیso don't love me and I don't have any feet to you
(پس منو دوست نداشته باش و من هیچ حسی به تو ندارم)
و کاغذ رو میدی بهش
ا.ت:این جا موند
یونگی بعد از خوندنش خیلی میشکنه
جیهوپ
سانی بیا بریم بیرون غذا بخوریم
ا.ت: عوممم...باشه...من کار دارم زود برگردیم
میبرت رستوران و بعد از غذا بهت میگه
هوبی: ا.ت میدونم ردم میکنی ولی میگم که راحت شم....من خیلی وقته دوستت دارم
ا.ت: خوبه که جوابتو میدونی...حالا بریم دیگه دیر شد
هوبی: عوم بریم
جیمین
یه روز مست زنگ خونتو میزنه و در رو باز میکنی میاد داخل و میشینه رو مبل
ا.ت: تو چرا وقتی مست میکنی میای اینجا هیونگ
جیمین:خو میدونی واس چی مست میکنم؟
ا.ت:چرا
جیمین:چون خیلی دوستت دارم میام تا دل تنگیم بر طرف شه
ا.ت: شرمنده هیونگ میدونی حسی بهت ندارم
جیمین: میدونم...واس همین... (بغلت میکنه و از خونت میره)
تهیونگ
میاد تو اتاقت و تکیه میزنه به در میگه بیا گیم بزنیم حوصله ام سر رفته ات
ا.ت:خو کوک چیکارس برو اونجا
ته:اون نمیاد
ا.ت:پوف باشه(وقتی میای از در بری بیرون میکشت تو بغلش)
ته:خسته شدم از بس نداشتمت...ا.ت من دوستت دارم
ا.ت:دوست پسر دارم
جونگکوک
بهت از قبل گفته که دوستت داره و تو جوابی بهش ندادی و خسته شده بود و احساس گم شدن میکرد
میاد تو میبینه تو حال نشستی
کوک:ا.ت کارت دارم
ا.ت:همینجا بگو
کوک بلندت میکنه میبرش تو اتاقت و میچسبونت به دیوار
ا.ت:ولم کن میخوام برم فیلمم رو ببینم
کوک:دوستت دارم(میاد ببوست که دستت رو میزاری رو لبت)
ا.ت:اون بارم گفتی اما یه برار میگم برا همیشه...من دوستت ندارم
کوک به جای نامعلومی نگاه میکنه و چند قدم میره عقب و زمزمه میکنه
کوک:دوستم نداره
#سناریو
نامجون
اروم میاد در اتاقت در میزنه
ا.ت:بله بفرمایید
در رو باز میکنه و مباد داخل و آهنگی که نوشته بودی و داده بودی تا برسیش کنه رو میزاره رو میزت
نامی: مشکلی توش نداره
میدونست که الان میگی ممنونم و برو وایه همین خودش رفت بیرون و چند تا شیشه شراب رو سر کشید تا یادش بره و بعد از چند دقیقه میاد پیشت و بهت میگه
نامی: دوستت دارم ا.ت
ا.ت: هع راست میگن پسرا مست کنن همه چی رو میگن
ا.ت: منم باید بگم که دوستت ندارم
جین
میشینه رو تخت
جین:ا.ت راستش من....دوستت دارم
ا.ت:میدونم ولی من ندارم(تو گوشی هستی و نگاهش نمیکنی)
جین:.....گشنته؟(ناراحت)
ا.ت:نه هیونگگگ بدو بیرون از اتاقممم
جین:باش(میره بیرون و بر نمیگرده)
یونگی
ا.ت: شوگا وسایلت رو از داخل اتاقم بردار حالت رو ندارم
یونگی: میشه خودت بیاریشون
ا.ت: نه پاشو وسایل خودتن
پامیشه میره وسایلش رو جمع میکنه و داخل یه کاغذ مینویسه I love you but why you hate me ?
(من دوستت دارم اما چرا ازم متنفری؟)
وقتی اینو میبینی و مینویسیso don't love me and I don't have any feet to you
(پس منو دوست نداشته باش و من هیچ حسی به تو ندارم)
و کاغذ رو میدی بهش
ا.ت:این جا موند
یونگی بعد از خوندنش خیلی میشکنه
جیهوپ
سانی بیا بریم بیرون غذا بخوریم
ا.ت: عوممم...باشه...من کار دارم زود برگردیم
میبرت رستوران و بعد از غذا بهت میگه
هوبی: ا.ت میدونم ردم میکنی ولی میگم که راحت شم....من خیلی وقته دوستت دارم
ا.ت: خوبه که جوابتو میدونی...حالا بریم دیگه دیر شد
هوبی: عوم بریم
جیمین
یه روز مست زنگ خونتو میزنه و در رو باز میکنی میاد داخل و میشینه رو مبل
ا.ت: تو چرا وقتی مست میکنی میای اینجا هیونگ
جیمین:خو میدونی واس چی مست میکنم؟
ا.ت:چرا
جیمین:چون خیلی دوستت دارم میام تا دل تنگیم بر طرف شه
ا.ت: شرمنده هیونگ میدونی حسی بهت ندارم
جیمین: میدونم...واس همین... (بغلت میکنه و از خونت میره)
تهیونگ
میاد تو اتاقت و تکیه میزنه به در میگه بیا گیم بزنیم حوصله ام سر رفته ات
ا.ت:خو کوک چیکارس برو اونجا
ته:اون نمیاد
ا.ت:پوف باشه(وقتی میای از در بری بیرون میکشت تو بغلش)
ته:خسته شدم از بس نداشتمت...ا.ت من دوستت دارم
ا.ت:دوست پسر دارم
جونگکوک
بهت از قبل گفته که دوستت داره و تو جوابی بهش ندادی و خسته شده بود و احساس گم شدن میکرد
میاد تو میبینه تو حال نشستی
کوک:ا.ت کارت دارم
ا.ت:همینجا بگو
کوک بلندت میکنه میبرش تو اتاقت و میچسبونت به دیوار
ا.ت:ولم کن میخوام برم فیلمم رو ببینم
کوک:دوستت دارم(میاد ببوست که دستت رو میزاری رو لبت)
ا.ت:اون بارم گفتی اما یه برار میگم برا همیشه...من دوستت ندارم
کوک به جای نامعلومی نگاه میکنه و چند قدم میره عقب و زمزمه میکنه
کوک:دوستم نداره
#سناریو
۷.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.