..................................................................................
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆
𝙵𝙰𝚂𝙷𝙸𝙾𝙽☆✯ 𝙱𝙾𝚈
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆
part four
..............................................
+: از جونگکوک میترسیدم چون الاوه براینکه مافیای خطرناکی بود خواهرمو کشت به خاطر شرطی که با بابام گذاشته بود و قرار بود تا یه زمانی پولشو پس بده ولی نداد و خواهرمو و کشت و منم دزدید ۳ بار بهم تجاوز کرد ولی کاندو.م داشت
وقتی دزدیده بودم روزی ۳ بار شلاقم میزد
ولی خدارو شکر پلیسا فهمیدن و ۳ سال زندان حبسش کردن و منم پیش پدرم گذاشتم پدرم از این قضیه خیلی اعصابش تخم...ی شده بود و منتظر انتقام بود کار براش پیش اومد و رفت آلمان الان ۶ سال اونجاس و خبری ازش نیست و حونگکوک پاپشت همون موقعی که بابام رفت آلمان آزاد شد ...........
_: دو دوهی باتوام؟
اللووووو.... کجایی دودوهییییی
+: بله ؟
داشتم فکر میکردم
چی گفتی!؟
_: ببین دارم میگم بابات آلمانه نمیتونه بفهمه که تو پیش منی
+: جونگکوک ..... متا...سفم ... ولی من نمیخوام با تو زندگی کنم ( خودشو
_: دودوهی ببین از جلو چشمام دورشون نمیخوام آسیبی بهت بزنمنمنم( عربدهههههههههه)
+: باشه چته وحشی
( از در اتاق اومدم بیرون و صدای ظرف شکستن و بهم ریخت اتاقش میومدو داد میزد الان بهترین فرصت بود از دست این نجس فرار کنم )
( یه نکته بگم که دودوهی عزیز برای اینکه جونگکوک کاری باهاش نداشته باشه بهش گفت دوست دارم )
+: رفتم از پله ها پایین و از در رفتم بیرون و و از حیاط داشتم آروم میرفتم که صدای یه نفرو پشت سرم احساس کردم
_: کجا با این عجله صبر میکردی خودم میرسوندمت؟ (صدای بم و داد)
+: ببین اونطوری که تو فکر میکنی نیست داشتم تو حیاط راه میرفتم چون خودت گفتی برو بیرون نمیخوام آسیب ببینی
_: پس چرا آروم راه میرفتی و خودت و خم کرده بودی ؟
دودوهی من کسخل نیستم نفهمم خب حالا با همین پایی که اومدی برگرد تو
+: نخوام با همین پا برم چی؟
_: لجباز تخس
+: داشت پیش خودش همینجوری حرف میزد که من چقد تخس و لجبازم که پل به فرار گذاشتم و رفتم توی حیط پشتی عمارتش توی انباری قایم شدم که دیدم داره نگام میکنه
_: دستشو محکم گرفتم کشیدمش بیرون و محکم خوابوندم تو گوشش
گفتم : هرزه کوچولو جست انقد ریزه که در برابر من هیچی نیستی شرط و یادت رفته فکر کنم یادته خواهر کوچولوت و کشتم و گفتم به بابات تا پولمو پس ندی دودوهی رو پس نمیدم
حالا حالا ها باید پیش من باشی تاپدرت دلسوزی کن و پولشو بده و من تورو بدم شاید تو روهم ندادم و پدرتم کشتم که کسی مانع من نشه
حالا فهمیدی کوچولو؟!
+:( خیلی عوضی تو بیشعور چیز کش خراب دست سر من بردار برو پیش پدرم هرکاری میخوای بکن منو ول کننننکنکزجازنزتلرنزنزنعزنستطکل)
(گریه و جیغ)
_: به جای این گوه خوبیات تا نبردمت همون.....
𝙵𝙰𝚂𝙷𝙸𝙾𝙽☆✯ 𝙱𝙾𝚈
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆
part four
..............................................
+: از جونگکوک میترسیدم چون الاوه براینکه مافیای خطرناکی بود خواهرمو کشت به خاطر شرطی که با بابام گذاشته بود و قرار بود تا یه زمانی پولشو پس بده ولی نداد و خواهرمو و کشت و منم دزدید ۳ بار بهم تجاوز کرد ولی کاندو.م داشت
وقتی دزدیده بودم روزی ۳ بار شلاقم میزد
ولی خدارو شکر پلیسا فهمیدن و ۳ سال زندان حبسش کردن و منم پیش پدرم گذاشتم پدرم از این قضیه خیلی اعصابش تخم...ی شده بود و منتظر انتقام بود کار براش پیش اومد و رفت آلمان الان ۶ سال اونجاس و خبری ازش نیست و حونگکوک پاپشت همون موقعی که بابام رفت آلمان آزاد شد ...........
_: دو دوهی باتوام؟
اللووووو.... کجایی دودوهییییی
+: بله ؟
داشتم فکر میکردم
چی گفتی!؟
_: ببین دارم میگم بابات آلمانه نمیتونه بفهمه که تو پیش منی
+: جونگکوک ..... متا...سفم ... ولی من نمیخوام با تو زندگی کنم ( خودشو
_: دودوهی ببین از جلو چشمام دورشون نمیخوام آسیبی بهت بزنمنمنم( عربدهههههههههه)
+: باشه چته وحشی
( از در اتاق اومدم بیرون و صدای ظرف شکستن و بهم ریخت اتاقش میومدو داد میزد الان بهترین فرصت بود از دست این نجس فرار کنم )
( یه نکته بگم که دودوهی عزیز برای اینکه جونگکوک کاری باهاش نداشته باشه بهش گفت دوست دارم )
+: رفتم از پله ها پایین و از در رفتم بیرون و و از حیاط داشتم آروم میرفتم که صدای یه نفرو پشت سرم احساس کردم
_: کجا با این عجله صبر میکردی خودم میرسوندمت؟ (صدای بم و داد)
+: ببین اونطوری که تو فکر میکنی نیست داشتم تو حیاط راه میرفتم چون خودت گفتی برو بیرون نمیخوام آسیب ببینی
_: پس چرا آروم راه میرفتی و خودت و خم کرده بودی ؟
دودوهی من کسخل نیستم نفهمم خب حالا با همین پایی که اومدی برگرد تو
+: نخوام با همین پا برم چی؟
_: لجباز تخس
+: داشت پیش خودش همینجوری حرف میزد که من چقد تخس و لجبازم که پل به فرار گذاشتم و رفتم توی حیط پشتی عمارتش توی انباری قایم شدم که دیدم داره نگام میکنه
_: دستشو محکم گرفتم کشیدمش بیرون و محکم خوابوندم تو گوشش
گفتم : هرزه کوچولو جست انقد ریزه که در برابر من هیچی نیستی شرط و یادت رفته فکر کنم یادته خواهر کوچولوت و کشتم و گفتم به بابات تا پولمو پس ندی دودوهی رو پس نمیدم
حالا حالا ها باید پیش من باشی تاپدرت دلسوزی کن و پولشو بده و من تورو بدم شاید تو روهم ندادم و پدرتم کشتم که کسی مانع من نشه
حالا فهمیدی کوچولو؟!
+:( خیلی عوضی تو بیشعور چیز کش خراب دست سر من بردار برو پیش پدرم هرکاری میخوای بکن منو ول کننننکنکزجازنزتلرنزنزنعزنستطکل)
(گریه و جیغ)
_: به جای این گوه خوبیات تا نبردمت همون.....
۱.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.