برده عمارت پارت ۱۱.
پارت ۱۱
ا.ت ویو:
داشتیم سوار ماشین میشدیم که یه اقایی اومد سمتمون به جونگ کوک نگا کردم اخماش رفت تو هم
∆ هی جئون خیلی وقته ندیدمت
+تو اینجا چه غلطی میکنی
∆ای بابا این چه طرز حرف زدنه
+گفتم اینجا چه غلطی میکنی (با داد)
∆هی هی اروم باش اومدم خرید خب نمیخوای مادام کنارت و بهم معرفی کنی؟
+به تو ربطی نداره که اون کیه سرت تو لاک خودت باشه لی کیونگ سان
∆اووو چه خشن خیلی خب پس من میرم دیگه
مادام به امید دیدار مجدد
مرده رفت اما اون کی بود
_ارباب
+چیه
_میشه بگین اون مرده کیه
+اونم یکی از مافیا های کرهس
_یعنی دوستتونه
+هه دوست (پوزخند)
_حرفم خنده دار بود
+نه
_پس میشه بگید که اون کیتون میشه
+تا حالا دوستی داشتی که تبدیل به دشمنت شده باشه
_ها..نه
+خوبه بیا بریم
_چشم
نشستن داخل ماشین
_ارباب پس اون مرده اسمش چی بود لی کانگ سان نه لی کونگ سون...
+لی کیونگ سان
_اره همون یعنی اولش دوستتون بوده بعد شده دشمنتون
+اره به همچین چیزی
_خب میشه بگید چرا
+چقدر فضولی
_عههه ارباب بگین دیگه
+خب... منو کیونگ سان از بچگی باهم دوست بودیم حتی تا زمان بعد دبیرستان هم باهم دوست بودیم اما خب بعد از اینکه پدرش میره خیلی طمع کار میشه منم از این رفتارش خوشم نمیومد و تهدیدش کردم یه شب به طور خیلی ناگهانی انبارشون که خیلی براشون مهم بود اتیش میگیره اونم از چش من میبینه ما هم از اون شب به بعد شدیم دشمن قسم خورده هم
_واححح باید از روی داستان زندگی شما یه فیلم بسازن
+(خنده)
؛قربان رسیدیم
+من کار دارم چند نفرو میفرستم که امادت کنن ساعت ۶ میام دنبالت
_چشم خداحافظ
رسیدیم در خونرو باز کردم رفتم دوش گرفتم بعدشم رفتم سراغ اتاقم با همون حوله تنپوش گرفتم خوابیدم.
چندساعت بعد:
با صدای زنگ تلفنم از خواب بیدار شدم ارباب بود
_الو
+خوابی
_اره
+بیدار شو چند نفرو فرستادم که برای مهمونی شب آمادت کنن
_چشم
بیدار شدم و لباسمو پوشیدم
ساعت پنج و نیم بود و تقریبا اماده شده بودم فقط مونده بود پوشیدن لباسم
لباسمم پوشیدمو از پله ها رفتم پایین
پایان ا.ت ویو:
جونگ کوک ویو:
کارامو تموم کردم و خودمم رفتم ارایشگاه وقتی که کارم تموم شد رفتم خونه دنبال ا.ت ساعت ۵:۴۵ دقیقه اونجا بودم یکم نشستم روی مبل تا بالاخره صدای قدمای ا.ت و شنیدم سرمو برگردوندم خیلی زیبا شده بود هیچ کلمه ای برای توصیف مردن زیباییش وجود نداشت چند دقیقه محوش شده بودم که با صداش به خودم اومدم
ا.ت ویو:
داشتیم سوار ماشین میشدیم که یه اقایی اومد سمتمون به جونگ کوک نگا کردم اخماش رفت تو هم
∆ هی جئون خیلی وقته ندیدمت
+تو اینجا چه غلطی میکنی
∆ای بابا این چه طرز حرف زدنه
+گفتم اینجا چه غلطی میکنی (با داد)
∆هی هی اروم باش اومدم خرید خب نمیخوای مادام کنارت و بهم معرفی کنی؟
+به تو ربطی نداره که اون کیه سرت تو لاک خودت باشه لی کیونگ سان
∆اووو چه خشن خیلی خب پس من میرم دیگه
مادام به امید دیدار مجدد
مرده رفت اما اون کی بود
_ارباب
+چیه
_میشه بگین اون مرده کیه
+اونم یکی از مافیا های کرهس
_یعنی دوستتونه
+هه دوست (پوزخند)
_حرفم خنده دار بود
+نه
_پس میشه بگید که اون کیتون میشه
+تا حالا دوستی داشتی که تبدیل به دشمنت شده باشه
_ها..نه
+خوبه بیا بریم
_چشم
نشستن داخل ماشین
_ارباب پس اون مرده اسمش چی بود لی کانگ سان نه لی کونگ سون...
+لی کیونگ سان
_اره همون یعنی اولش دوستتون بوده بعد شده دشمنتون
+اره به همچین چیزی
_خب میشه بگید چرا
+چقدر فضولی
_عههه ارباب بگین دیگه
+خب... منو کیونگ سان از بچگی باهم دوست بودیم حتی تا زمان بعد دبیرستان هم باهم دوست بودیم اما خب بعد از اینکه پدرش میره خیلی طمع کار میشه منم از این رفتارش خوشم نمیومد و تهدیدش کردم یه شب به طور خیلی ناگهانی انبارشون که خیلی براشون مهم بود اتیش میگیره اونم از چش من میبینه ما هم از اون شب به بعد شدیم دشمن قسم خورده هم
_واححح باید از روی داستان زندگی شما یه فیلم بسازن
+(خنده)
؛قربان رسیدیم
+من کار دارم چند نفرو میفرستم که امادت کنن ساعت ۶ میام دنبالت
_چشم خداحافظ
رسیدیم در خونرو باز کردم رفتم دوش گرفتم بعدشم رفتم سراغ اتاقم با همون حوله تنپوش گرفتم خوابیدم.
چندساعت بعد:
با صدای زنگ تلفنم از خواب بیدار شدم ارباب بود
_الو
+خوابی
_اره
+بیدار شو چند نفرو فرستادم که برای مهمونی شب آمادت کنن
_چشم
بیدار شدم و لباسمو پوشیدم
ساعت پنج و نیم بود و تقریبا اماده شده بودم فقط مونده بود پوشیدن لباسم
لباسمم پوشیدمو از پله ها رفتم پایین
پایان ا.ت ویو:
جونگ کوک ویو:
کارامو تموم کردم و خودمم رفتم ارایشگاه وقتی که کارم تموم شد رفتم خونه دنبال ا.ت ساعت ۵:۴۵ دقیقه اونجا بودم یکم نشستم روی مبل تا بالاخره صدای قدمای ا.ت و شنیدم سرمو برگردوندم خیلی زیبا شده بود هیچ کلمه ای برای توصیف مردن زیباییش وجود نداشت چند دقیقه محوش شده بودم که با صداش به خودم اومدم
۵.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.