پارت4✨🤍
چرا قط کرد؟این حرفا چی بود؟
هیونا:جین جین
جین:بلهبله
هیونا:اتفاقی افتاده؟کی بود؟
جین:هیچی کس خاصی نبود
هیونا:اهان فهمیدم
خیلی استرس داشتم ازش بپرسم میتونم برم بیرون یا نه
جین:اره باهم میریم بیرون
هیونا:چی چی گفتی؟تو از کجا فهمیدی؟
جین:داشتی بلند بلند فکر میکردی
هیونا:اهان
میگم کی میشه بریم بیرون(ذوق)
جین:برو حاضر شو
هیونا:اخ جونم
بدو بدو رفتم اتاقم ی لباس ساده پوشیدم رژ لبمو زدم رفتم پایین نامجون مثل اینکه همین الان امده بود
هیونا:نامجون باورت میشه با جین دارم میرم بیرون
نامجون:واقعا؟
جین:اره واقعا
از پله ها امدم پایین رفتم پیششون
جین:چیز عجیبه میخوام باهاش برم بیرون
درو وا کردمو رفتم تو حیاط ماشین تو حیاط بود هیونا هم با دهن باز امد دنبالم نشستیم تو ماشین راه افتادم سمت ی رستوران میخواستم ازش معذرت خواهی کنم بابت رفتار این چند وقتم ازش معذرت خواهی کنم
۳۰مین بعد رستوران دانگا(فیک)
جین:پیاده شو تا من بیام
هیونا:باش
از ماشین پیاده شدم رفتم تو رستوران ی جا نشستم یعنی واقعا میشه جین مثل قبل بشه بشه همون جین مهربونی که همیشه کنار اون حالم خوبه بعد چند مین جین امد نشست صندلی روبهروم که همون موقع گارسون امد
جین:چی میخوری؟
هیونا:نمیدونم واقعا نمیدونم
جین:پس دوتا ظرف سوشی و دوتا نودل مخصوص و نوشیدنی
گارسون:حتما
جین:امشب آوردمت اینجا تا بهت ی چیزی بگم من من واقعا متاسفم بابت رفتارام تو این پنچماه بابت بی اهمیتیام بابت همه چیز من فقط به ی مشت چرت پرت کوش کردمو اما متوجه شدم اشتباه من خیلی پشیمونم میشه منو ببخشی؟میشه کل اتفاقات این چند وقتم فراموش کنی؟(شرمنده ناراحت)
هیونا:اره اره میشه من تو دنیای خودم فقط تورو دارم همین درست نامجون هم کنارمون اما تو تنها کسی هستی که من از ته ته قلبم عاشقانه صادقانه دوسش دارم
جین:موندم با این حرفای که میزنی چه جوری تو چشمات نگاه کنم؟
هیونا:همون طور که من دارم نگاه میکنم
جین:همیشه دلم میخواست ی فرشته رو از نزدیک ببینم اما الان خودم صاحبشم
همون موقع سفارشات غذاهامون رسید هیونا خیلی با اشتها غذا میخورد و همین طور خیلی بامزه هروقت سرشو میاورد بالا از طرز رفتاراش خندم میگرفت
۱۸مین بعد
جین:خوب الان کجا بریم
هیونا:میشه بریم خرید کنیم؟برای سال نو نیازمند خرید هستم
جین:چشم امشب فرمانده شما هستین
از رستوران امدین بیرون سوار ماشین شدیم رفتم بزرگترین پاساژ سئول هیونا تا ماشینو پارک کردم بدوبدو رفت تو پاساژ
۱ساعت بعد
جین:ببین هم پاهام هم دستم هم کمرم از کار افتاد بیا بریم خونه هی منم از این مغازه به اون مغازه خو دختر ی چی بخر دیگه
هیونا:هیچ کدوم به چشمم قشنگ نی
خوب تو ایام عید میخوام به نسب یذره بیشتر فعال باشم چون بعد عید خیلی کم منو میبینید و ی خبر خوش بدم فیک جدید تو راه
میشه حمایتا بره بالا تا فیک جدید بزارم
هیونا:جین جین
جین:بلهبله
هیونا:اتفاقی افتاده؟کی بود؟
جین:هیچی کس خاصی نبود
هیونا:اهان فهمیدم
خیلی استرس داشتم ازش بپرسم میتونم برم بیرون یا نه
جین:اره باهم میریم بیرون
هیونا:چی چی گفتی؟تو از کجا فهمیدی؟
جین:داشتی بلند بلند فکر میکردی
هیونا:اهان
میگم کی میشه بریم بیرون(ذوق)
جین:برو حاضر شو
هیونا:اخ جونم
بدو بدو رفتم اتاقم ی لباس ساده پوشیدم رژ لبمو زدم رفتم پایین نامجون مثل اینکه همین الان امده بود
هیونا:نامجون باورت میشه با جین دارم میرم بیرون
نامجون:واقعا؟
جین:اره واقعا
از پله ها امدم پایین رفتم پیششون
جین:چیز عجیبه میخوام باهاش برم بیرون
درو وا کردمو رفتم تو حیاط ماشین تو حیاط بود هیونا هم با دهن باز امد دنبالم نشستیم تو ماشین راه افتادم سمت ی رستوران میخواستم ازش معذرت خواهی کنم بابت رفتار این چند وقتم ازش معذرت خواهی کنم
۳۰مین بعد رستوران دانگا(فیک)
جین:پیاده شو تا من بیام
هیونا:باش
از ماشین پیاده شدم رفتم تو رستوران ی جا نشستم یعنی واقعا میشه جین مثل قبل بشه بشه همون جین مهربونی که همیشه کنار اون حالم خوبه بعد چند مین جین امد نشست صندلی روبهروم که همون موقع گارسون امد
جین:چی میخوری؟
هیونا:نمیدونم واقعا نمیدونم
جین:پس دوتا ظرف سوشی و دوتا نودل مخصوص و نوشیدنی
گارسون:حتما
جین:امشب آوردمت اینجا تا بهت ی چیزی بگم من من واقعا متاسفم بابت رفتارام تو این پنچماه بابت بی اهمیتیام بابت همه چیز من فقط به ی مشت چرت پرت کوش کردمو اما متوجه شدم اشتباه من خیلی پشیمونم میشه منو ببخشی؟میشه کل اتفاقات این چند وقتم فراموش کنی؟(شرمنده ناراحت)
هیونا:اره اره میشه من تو دنیای خودم فقط تورو دارم همین درست نامجون هم کنارمون اما تو تنها کسی هستی که من از ته ته قلبم عاشقانه صادقانه دوسش دارم
جین:موندم با این حرفای که میزنی چه جوری تو چشمات نگاه کنم؟
هیونا:همون طور که من دارم نگاه میکنم
جین:همیشه دلم میخواست ی فرشته رو از نزدیک ببینم اما الان خودم صاحبشم
همون موقع سفارشات غذاهامون رسید هیونا خیلی با اشتها غذا میخورد و همین طور خیلی بامزه هروقت سرشو میاورد بالا از طرز رفتاراش خندم میگرفت
۱۸مین بعد
جین:خوب الان کجا بریم
هیونا:میشه بریم خرید کنیم؟برای سال نو نیازمند خرید هستم
جین:چشم امشب فرمانده شما هستین
از رستوران امدین بیرون سوار ماشین شدیم رفتم بزرگترین پاساژ سئول هیونا تا ماشینو پارک کردم بدوبدو رفت تو پاساژ
۱ساعت بعد
جین:ببین هم پاهام هم دستم هم کمرم از کار افتاد بیا بریم خونه هی منم از این مغازه به اون مغازه خو دختر ی چی بخر دیگه
هیونا:هیچ کدوم به چشمم قشنگ نی
خوب تو ایام عید میخوام به نسب یذره بیشتر فعال باشم چون بعد عید خیلی کم منو میبینید و ی خبر خوش بدم فیک جدید تو راه
میشه حمایتا بره بالا تا فیک جدید بزارم
۴.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.