شدم درگیر چشمانت ، تو از آغوش پاییزی
شدم درگیر چشمانت ، تو از آغوش پاییزی
تو حتی باخیالت هم ، به فکرم شعر میریزی
منم که تند و بی پروا برایت شعر می گویم
تو هم بر عکس من هستی شدیدا اهل پرهیزی
برایت شعر میسازم تمام خاطراتم را
تو خیلی ساده می گویی عجب شعر غم انگیزی
عجب چشمی تو داری که برایش شعر میسازم
تو هم در جام من هر دم غمی روی غمی ریزی
برایم تازگی داری تو را هر وقت میبینم
لطیف و خوش بر و رویی شبیه فرش تبریزی
به روی گونه ات یک قطره اشکی بود بوسیدم
چگونه میتوانی شور و شیرین را بیامیزی؟؟
مرا مجنون خود کرده دوچشم پر ز راز تو
تو از چشمان خود یارا طلسم و راز میریزی
دل من چون سپاه روم سخت و محکم است اما
تو فتحش می کنی اخر ، سپاه خسرو پرویزی
تو زیبایی ، تو رعنایی ، چو ماه آسمانهایی
طبیب قلب من گشتی بگو داری چه تجویزی
تو حتی باخیالت هم ، به فکرم شعر میریزی
منم که تند و بی پروا برایت شعر می گویم
تو هم بر عکس من هستی شدیدا اهل پرهیزی
برایت شعر میسازم تمام خاطراتم را
تو خیلی ساده می گویی عجب شعر غم انگیزی
عجب چشمی تو داری که برایش شعر میسازم
تو هم در جام من هر دم غمی روی غمی ریزی
برایم تازگی داری تو را هر وقت میبینم
لطیف و خوش بر و رویی شبیه فرش تبریزی
به روی گونه ات یک قطره اشکی بود بوسیدم
چگونه میتوانی شور و شیرین را بیامیزی؟؟
مرا مجنون خود کرده دوچشم پر ز راز تو
تو از چشمان خود یارا طلسم و راز میریزی
دل من چون سپاه روم سخت و محکم است اما
تو فتحش می کنی اخر ، سپاه خسرو پرویزی
تو زیبایی ، تو رعنایی ، چو ماه آسمانهایی
طبیب قلب من گشتی بگو داری چه تجویزی
۳.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲