وقتی5سال پیش ولت کرد

بادیگارد: خانم ات
ات: چیه چیشده «خواب آلود»
بادیگارد: ببخشید بیدارتون کردم یکی اومده با شما کار داره
ات: اوکی من الان میام
بادیگارد: چشم
ورفت و
از زبون ات
بعد رفتم دست صورتمو شستم بعد به لباس خوب پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و رفتم پایین و با چیزی که دیدم شوکه شدم. اون کوکه
ات: تو اینجا چیکار میکنی؟«سرد عصبی»
کوک: باید خصوصی حرف بزنیم
ات: ببخشید میشه لطفا برید بیرون«رو به بادیگاردا»
بادیگارد ها: چشم«رفتن»
ات: بشین
و دوتاشون نشستن
ات: خب خب ببین کی روبه رومه کسی که 5سال پیش ولم کرد و رفت با یه هرزه که همون هرزه منو میخواد..... هممم حرفی داری
کوک:...... ات....... من... متاسفام
ات: نوچ نوچ نوچ دیگه دیره فکر میکنی واقعا میبخشمت؟!

که لیسا اومد

لیسا: آشغال جنده تو اینجا چیکار میکنی
ات: لیسا آروم باش آجی برو من الان میام
لیسا: ات یه لحظه ساکت. تو میدونی چیا کشیده«داد»
که ات بیهوش شد و لیسا و اومد سمتش
لیسا: ببخشید آجی یادم رفته بود
و رفت ات رو گذاشت رو تخت و اومد
لیسا:گورتو گم کن
کوک: ات چشه؟!
لیسا: که واقعا میخوای بدونی
کوک: اوهوم
لیسا: بتمرگ اونجا «آشغال با عشقم درست حرف بزن😂😐»
و نشستن
لیسا: همه چی برمیگرده به 5سال پیش که بهترین عشق ما کوک رفت با یه جنده به اسم آیو