name:i will u...
part:5
تهیونگ اروم دستش رو روی پای ا.ت میکشید و با لبخند به نیمرخ گونه های قرمز ا.ت خیره شده بود.
جیهوپ اروم اخمی کرد: انتن نیست....کجا بهتره؟
ا.ت: اون تیر برقه هست...اونجا
جیهوپ: دورهههه
جیهوپ به ناچار بلند شد و سمت تیر برق قدم میزد.
ا.ت همچنان داشت نقاشی میکشید و حواسش رو از لمس پاهاش دور میکرد.
تهیونگ: ای کاش دوست دخترم اندازه تو خوشگل باشه.
ا.ت خندید: ارزو میکنم همینقدر خوشگل باشه
تهیونگ با این حرفش خندید: شایدم...خودت باشی
ا.ت با خنده اروم ضربه ای به شونه تهیونگ زد.
ا.ت: خجالتم نده
تهیونگ خندید و اروم دستش رو زیر چونه ا.ت گذاشت: ولی حقیقته
ا.ت کمی یخ زد...تا حالا قلبش انقدر تند نزده بود.نفسش به سختی میومد بالا....
تهیونگ اروم بوسه ای روی لب ا.ت گذاشت و لبخندی زد: خوبه...
ا.ت که قرمز شده بود خندید
تهیونگ: بیا بریم توی چادر تا جیهوپ فیلم رو بیاره.
ا.ت سری تکون داد و دفتر و مدادش رو برداشت.
تهیونگ: من میرم خوراکی بیارم
ا.ت سری تکون داد و داخل چادر شد.
داخل چادر جای خواب سه نفریشون رو پهن کرد و سر جای خودش نشست.
جیهوپ سریع داخل چادر نشست.
ا.ت: ج...جیهوپ؟
با تعجب جیهوپ رو نگاه کرد.
جیهوپ با چشای قرمز نگاش کرد: ها؟
ا.ت سریع سمتش رفت و صورت جیهوپ رو بین دستاش گرفت: گریه کردی؟؟؟
.
.
.
تهیونگ اروم دستش رو روی پای ا.ت میکشید و با لبخند به نیمرخ گونه های قرمز ا.ت خیره شده بود.
جیهوپ اروم اخمی کرد: انتن نیست....کجا بهتره؟
ا.ت: اون تیر برقه هست...اونجا
جیهوپ: دورهههه
جیهوپ به ناچار بلند شد و سمت تیر برق قدم میزد.
ا.ت همچنان داشت نقاشی میکشید و حواسش رو از لمس پاهاش دور میکرد.
تهیونگ: ای کاش دوست دخترم اندازه تو خوشگل باشه.
ا.ت خندید: ارزو میکنم همینقدر خوشگل باشه
تهیونگ با این حرفش خندید: شایدم...خودت باشی
ا.ت با خنده اروم ضربه ای به شونه تهیونگ زد.
ا.ت: خجالتم نده
تهیونگ خندید و اروم دستش رو زیر چونه ا.ت گذاشت: ولی حقیقته
ا.ت کمی یخ زد...تا حالا قلبش انقدر تند نزده بود.نفسش به سختی میومد بالا....
تهیونگ اروم بوسه ای روی لب ا.ت گذاشت و لبخندی زد: خوبه...
ا.ت که قرمز شده بود خندید
تهیونگ: بیا بریم توی چادر تا جیهوپ فیلم رو بیاره.
ا.ت سری تکون داد و دفتر و مدادش رو برداشت.
تهیونگ: من میرم خوراکی بیارم
ا.ت سری تکون داد و داخل چادر شد.
داخل چادر جای خواب سه نفریشون رو پهن کرد و سر جای خودش نشست.
جیهوپ سریع داخل چادر نشست.
ا.ت: ج...جیهوپ؟
با تعجب جیهوپ رو نگاه کرد.
جیهوپ با چشای قرمز نگاش کرد: ها؟
ا.ت سریع سمتش رفت و صورت جیهوپ رو بین دستاش گرفت: گریه کردی؟؟؟
.
.
.
۱۳.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.