نفرین شده
پارت ۲۱
ادمین: درکل این نه ماه کوک به ا/ت خیلی گیر میداد و سخت میگذروند چون نمیذاشت کاری بکنه و دست به سیاه و سفید بزنه همش بهش دارو و غذا های مفید میداد ولی از طرفی هم هرچی ا/ت ویار میکرد چه کله سحر باشه چه سر کار براش می آورد از طرفی هم حوصله ا/ت دیگه داشت سر میرفت که کوک برای آشتی ا/ت رو برد دور دور و کافی شاپ و اینکه بچه پسره و از اون روز به بعد دیگه سعی گرد کمتر گیر بده ولی با این حال ب ا/ت خوش میگذشت؛..
* تو بیمارستان*
کوک : (بعد اینکه جی هو رو بدنیا آوردم بدو بدو و با دقت شستمس و واکسیناسیون هاش رو انجام دادم و ختنه رو انجام دادم..بعد ا/ت و جی هو رو بردم خونه و خودم رفتن کارای شناسنامه و چیزای دیگه رو انجام بدم..راستش وقتی جی هو گریه میکرد قلبم ذوب میشد و حتی سعی میکردم حواس رو هم پرت کنم بغلش هم کردم؛ موقع ختنه خیلی جیغ میکشید..حتما یه روز واسش جبران میکنم)
* بعد بدنیا اومدن بچه تو خونه*
ا/ت: بابایی اذیتت کرد؟.. میکشمش! ( همینطور تو بغلم تکونش بدم ولی از شدت دردش آروم نمیگرفت).. بیا بهت شیر بدم هومم؟... بفرماییدد*..( همونطور که بهش شیر میدادم هق..هق میکرد)
*
کوک: اومدمم*
آجوما: شش بچه خوابه!
کوک: اوو ببخشید..ا/ت کو؟
آجوما: کنار بچه!
*
ا/ت: اومدی؟
کوک: هومم..( چشمم به جی هو خورد بخاطر درد حتی تو خواب هم گریه میکرد).. تب کرده؟
ا/ت: یه کوچولو
کوک: تو برو بخواب من یکم بیدار میمونم تا تبش بالا نیاد..
ا/ت: باشه :)
کوک: :)
ادمین: درکل این نه ماه کوک به ا/ت خیلی گیر میداد و سخت میگذروند چون نمیذاشت کاری بکنه و دست به سیاه و سفید بزنه همش بهش دارو و غذا های مفید میداد ولی از طرفی هم هرچی ا/ت ویار میکرد چه کله سحر باشه چه سر کار براش می آورد از طرفی هم حوصله ا/ت دیگه داشت سر میرفت که کوک برای آشتی ا/ت رو برد دور دور و کافی شاپ و اینکه بچه پسره و از اون روز به بعد دیگه سعی گرد کمتر گیر بده ولی با این حال ب ا/ت خوش میگذشت؛..
* تو بیمارستان*
کوک : (بعد اینکه جی هو رو بدنیا آوردم بدو بدو و با دقت شستمس و واکسیناسیون هاش رو انجام دادم و ختنه رو انجام دادم..بعد ا/ت و جی هو رو بردم خونه و خودم رفتن کارای شناسنامه و چیزای دیگه رو انجام بدم..راستش وقتی جی هو گریه میکرد قلبم ذوب میشد و حتی سعی میکردم حواس رو هم پرت کنم بغلش هم کردم؛ موقع ختنه خیلی جیغ میکشید..حتما یه روز واسش جبران میکنم)
* بعد بدنیا اومدن بچه تو خونه*
ا/ت: بابایی اذیتت کرد؟.. میکشمش! ( همینطور تو بغلم تکونش بدم ولی از شدت دردش آروم نمیگرفت).. بیا بهت شیر بدم هومم؟... بفرماییدد*..( همونطور که بهش شیر میدادم هق..هق میکرد)
*
کوک: اومدمم*
آجوما: شش بچه خوابه!
کوک: اوو ببخشید..ا/ت کو؟
آجوما: کنار بچه!
*
ا/ت: اومدی؟
کوک: هومم..( چشمم به جی هو خورد بخاطر درد حتی تو خواب هم گریه میکرد).. تب کرده؟
ا/ت: یه کوچولو
کوک: تو برو بخواب من یکم بیدار میمونم تا تبش بالا نیاد..
ا/ت: باشه :)
کوک: :)
۱۴.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.