رمان دلربای کوچولوی من ✨🌜💖
رمان دلربای کوچولوی من ✨🌜💖
#Part_18
#Arsalan
با کلافگی گفتم:
+زنمه
--چرا با آقایون دعوا کردین؟
+مزاحم ناموسم شدن(🤣🤣🤣)
یه چنتا سوال مسخرهی دیگه هم کرد و در آخر رضایت داد مرخص شم
رفتم تو ماشین و درو محکم بستم.
-ممنو...
انگاری منتظر بودم حرفی بزنه و من عصبانیتمو روش خالی کنم و همین کارو هم کردم تو دهنی محکمی بهش زدم که دست خودمم خونی شد:
+معلوم نیس چه گوهی خوردی که دورت کرده بودن.ببین جن.ده سگ...
_من کاری نکردم من داشتم می اومدم که دورم کردن آخه لباس توی تنم پارس.شما میتونستید وایسید تا من بهتون برسم تا فک نکنن بی کس و کارم و کسی همرام نیست
+اووووو دور برت نداره من هیچی تو نیستم
_چه بخواید چه نخواید شوهر منید
دستمو بالا بردم که گفت
_نزن دیگه.. داریم حرف میزنیم.
+خفه بشی ممنون میشم
_چشم
ماشینو گذاشتم توی پارکینگ و از ماشین پیاده شدم منتظر موندم دیانا هم بیاد تا درو قفل کنم.
زیر لب یه مرسی گفت که جوابشو ندادم(بی شخصیتی ارسی جون بی شخصیت)
به سمت عمارت حرکت کردم درو باز کردم و رفتم تو که طوبا خانوم جلوم سبز شد:
@سلام آقا
+سلام
_سلام خاله
طوبا خانوم دستاشو باز کرد و دیانا رو بغل کرد و گفت:
@سلام عزیزم خوبی؟بهتری؟
_ممنونم
با عصبانیت دست دیانارو گرفتم و به سمت راه پله بردم و به طوبا گفتم«
+یچیزی بیار این مرگ کنه باز خرج رو دستم نذاره
جلوی اتاق رسیدم که هستی جلوم اومد:
×تا الان کجا بودی ارسلان ؟
+چرا هرچی میگرفتمت گوشیت اشغال بود ؟
×خب داشتم با دوستم صحبت میکردم.در ضمن عصر میخام برم پیش مامانم.
+واسه چی؟
×واسه چی؟بمونم که چیو ببینم؟شوهرم میره با یه بچه یتیم حرومزاده میخوابه.
+هستیی
×از مامان جن.دت یاد گرفتی چطوری زندگی ینفرو خراب کنی؟آره تخم سگ
#Part_18
#Arsalan
با کلافگی گفتم:
+زنمه
--چرا با آقایون دعوا کردین؟
+مزاحم ناموسم شدن(🤣🤣🤣)
یه چنتا سوال مسخرهی دیگه هم کرد و در آخر رضایت داد مرخص شم
رفتم تو ماشین و درو محکم بستم.
-ممنو...
انگاری منتظر بودم حرفی بزنه و من عصبانیتمو روش خالی کنم و همین کارو هم کردم تو دهنی محکمی بهش زدم که دست خودمم خونی شد:
+معلوم نیس چه گوهی خوردی که دورت کرده بودن.ببین جن.ده سگ...
_من کاری نکردم من داشتم می اومدم که دورم کردن آخه لباس توی تنم پارس.شما میتونستید وایسید تا من بهتون برسم تا فک نکنن بی کس و کارم و کسی همرام نیست
+اووووو دور برت نداره من هیچی تو نیستم
_چه بخواید چه نخواید شوهر منید
دستمو بالا بردم که گفت
_نزن دیگه.. داریم حرف میزنیم.
+خفه بشی ممنون میشم
_چشم
ماشینو گذاشتم توی پارکینگ و از ماشین پیاده شدم منتظر موندم دیانا هم بیاد تا درو قفل کنم.
زیر لب یه مرسی گفت که جوابشو ندادم(بی شخصیتی ارسی جون بی شخصیت)
به سمت عمارت حرکت کردم درو باز کردم و رفتم تو که طوبا خانوم جلوم سبز شد:
@سلام آقا
+سلام
_سلام خاله
طوبا خانوم دستاشو باز کرد و دیانا رو بغل کرد و گفت:
@سلام عزیزم خوبی؟بهتری؟
_ممنونم
با عصبانیت دست دیانارو گرفتم و به سمت راه پله بردم و به طوبا گفتم«
+یچیزی بیار این مرگ کنه باز خرج رو دستم نذاره
جلوی اتاق رسیدم که هستی جلوم اومد:
×تا الان کجا بودی ارسلان ؟
+چرا هرچی میگرفتمت گوشیت اشغال بود ؟
×خب داشتم با دوستم صحبت میکردم.در ضمن عصر میخام برم پیش مامانم.
+واسه چی؟
×واسه چی؟بمونم که چیو ببینم؟شوهرم میره با یه بچه یتیم حرومزاده میخوابه.
+هستیی
×از مامان جن.دت یاد گرفتی چطوری زندگی ینفرو خراب کنی؟آره تخم سگ
۳.۸k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.