رمان ادرینت به دنبال سرنوشت🌸فصل 1 پارت5🌺
رمان ادرینت به دنبال سرنوشت🌸فصل 1 پارت5🌺
❤با دیدن اون صحنه... (والپریون🐍):وقتی تبدیل شدم و رفتم با اکوما تیز ها بجنگم زمان فرصت دوباره رو فعال کردم بعد دیدم لیدی باگ داشت از رو برج ایفل میوفتاد و ادرین هم تو قفس زندانی بود سریع از فرصت دوباره استفاده کردم برگشیم به قبل اینکه لیدی باگ بیاد یهو دیدم کریسالیس به یک سمت رفت رفتم دنبالش (رفت به همون جا که ادرین مرینت رو برد مخفی کرد) 🐍:دیدم مخفی شد پشت یه ماشین بعد دیدم ادرین یهو پیداش شد و اون خواست یه چیزی رو بندازه جلو پای ادرین سریع پریدم و اون جیز رو از دستش گرفتم و محکم پرتش کردم به یه جای دور و بعد درحالی که باهاش مبارزه میکردم به ادرین گفتم فرار کنه و بعد به بقیه قهرمانا رو صدا زدم 💎لیدی باگ و کتنوار پیداشون میشه و کتنوار خواست از پشت سر کیریسالیس رو گیربندازه و پرید و پنچش رو فعال کرد و خواست زیر پای کریسالیس ولی اون پرید و جاخالی داد وپنجه کتنوار به تیر چراغ برق خورد ❤درحالی که داشتیم میجگیدیم (از اون هدفون ها که میزنن به گوششون و به تماس تلفنی جواب میدن لیدی باگ و همه قهرمان ها ازونا تو گوششون هست پس وقتی صداشون میزنه یعنی با اون هدفونه با بقیه در تماسه)
❤همون لحظه به کاراپیس و وسپریا و مینو توراکس گفتم بیاید اینجا بهتون نیاز دارم تا کریسالیس رو شکست بدیم اکوما تیز هارو بسپارید به بقیه 🐢🐝🐮داریم میایم کیریسالیس دوید سمت لیدی باگ که بهش حمله کنه کاراپیس اومد جلو و سپر رو فعال کرد ❤ ممنون کاراپیس خیله خب به یکم شانس بیازداریم💕 لاکی چارم💕 وات؟یه بطری روغن🤔باید باهاش چی کار کنم؟ چشمامو بستم و فکر کردم...اها فهمیدم دویدم سمت کریسالیس کتنوار داشت باهاش میخنگید بلند گفتم کت وقت اجرای نقشست 🖤اوکی فهمیدم ❤کت زود پرید کنار منم با لگد رفتم تو صورت کریسالیس😝 دو متر پرت شد عقب و خورد به دیوار منم دویدم سمتش تا خواست بلند شه روغن رو ریختم زمین اونم سرخورد بعد به مینو تو راکس (اگه اسماشونو اشتباه نوشتم بهم بگید)علامت دادم اونم دوید و اومد و دست های کریسالیس رو محکم گرفت تا نتونه تکون بخوره و بعدش وسپریا خواست نیشش رو بزنه بهش که ... یکدفعه همه مون با یه باد شدید پرت شدیم عقب برگشتم نگا کردم دیدم که یک نفر با صورت کاملا پوشیده شده و بال های بزگ جلومون ظاهر شد یه میراکیلس داشت (همون کرکس شرور بود) تا خواستیم بهش حمله کنیم کریسالیس رو برداشت و از اونجا رفت اکوما ها خنثی شدن و مردم به حالت عادیشون برگشتن همه قهرمان ها تعجب کردن و بعد برگشتن پیش لیدی باگ 🖤🐮🐝🐢اون دیگه کی بود؟🤔 ❤نمیدونم فعلا باید همه چیرو درست کنم بعدا دوباره همدیگه رو میبینیم لاکی چارم رو انداخت بالا و میراکیلس لیدی باگ💕 همه چیز به حالت عادی برگشت خیلی ممنونم که همیشه به من و کتنوار در شکست دادن شرور ها کمک میکنید شما واقعا لیاقت ابر قهرمان بودن رو دارید😊 همه قهرمانا :وظیفه مون بود جنگیدن درکنارت برای ما باعث افتخاره ❤فعلا خداحافظ دوباره میبینمتون زود رفتم جایی که ادرین گفت اونجا پنهان شم و به حالت عادی برگشتم یهو سرم خیلی درد گرفت 🖤از بقیه ابر قهرمانا خداحافظی کردم و توی کوچه خلوت به حالت عادی برگشتم 💛سریع رفتم به محلی که مرینت اونجا مخفی شده بود یعو دیدم افتاده رو زمین و دستاشو گرفته رو سرش رفتم پیشش و گفتم .مری😨چیزی شده؟ 💙ادرین اومد و یکدفعه سردردم ازبین رفت ا..اره حالم خوبه 💛مطمعا باشم که خوبی؟ 💙اره حالم خوبه نگران نباش😁 💛خیله خب پس بیا بریم الیا و نینو رو پیدا کنیم و برگردیم خونه 💙باشه 💎بعد برگشتن به خونه 💙رفتم تو اتاقم و پریدم رو تخت وای روز افتضاحی بود 🐞 مرینت ببینم تو دلیل اینکه سرت یهو درد گرفت رو نفهمیدی؟ 💙نه تیکی اصلا نمیدونم چرا اینطوری شدم حتما به خاطر اینکه مریض شدم (💎نه مریض نیستی این یه ربطی به جادو داره بعدا میفهمید منظورم رو...) 🐞مرینت با لباس های بیرونش خوابش برد روش پتو کشیدم و رفتنم نشستم بالا سرش (در ذهن تیکی:نکنه سردرد مرینت ربطی به اون فرد با میراکیلس عجیبش داشته باشه؟...بعدا این موضوع رو با بقیه کوامی ها مطرح میکنم ) 💎و تیکی هم خوابش برد
پایان پارت 5
❤با دیدن اون صحنه... (والپریون🐍):وقتی تبدیل شدم و رفتم با اکوما تیز ها بجنگم زمان فرصت دوباره رو فعال کردم بعد دیدم لیدی باگ داشت از رو برج ایفل میوفتاد و ادرین هم تو قفس زندانی بود سریع از فرصت دوباره استفاده کردم برگشیم به قبل اینکه لیدی باگ بیاد یهو دیدم کریسالیس به یک سمت رفت رفتم دنبالش (رفت به همون جا که ادرین مرینت رو برد مخفی کرد) 🐍:دیدم مخفی شد پشت یه ماشین بعد دیدم ادرین یهو پیداش شد و اون خواست یه چیزی رو بندازه جلو پای ادرین سریع پریدم و اون جیز رو از دستش گرفتم و محکم پرتش کردم به یه جای دور و بعد درحالی که باهاش مبارزه میکردم به ادرین گفتم فرار کنه و بعد به بقیه قهرمانا رو صدا زدم 💎لیدی باگ و کتنوار پیداشون میشه و کتنوار خواست از پشت سر کیریسالیس رو گیربندازه و پرید و پنچش رو فعال کرد و خواست زیر پای کریسالیس ولی اون پرید و جاخالی داد وپنجه کتنوار به تیر چراغ برق خورد ❤درحالی که داشتیم میجگیدیم (از اون هدفون ها که میزنن به گوششون و به تماس تلفنی جواب میدن لیدی باگ و همه قهرمان ها ازونا تو گوششون هست پس وقتی صداشون میزنه یعنی با اون هدفونه با بقیه در تماسه)
❤همون لحظه به کاراپیس و وسپریا و مینو توراکس گفتم بیاید اینجا بهتون نیاز دارم تا کریسالیس رو شکست بدیم اکوما تیز هارو بسپارید به بقیه 🐢🐝🐮داریم میایم کیریسالیس دوید سمت لیدی باگ که بهش حمله کنه کاراپیس اومد جلو و سپر رو فعال کرد ❤ ممنون کاراپیس خیله خب به یکم شانس بیازداریم💕 لاکی چارم💕 وات؟یه بطری روغن🤔باید باهاش چی کار کنم؟ چشمامو بستم و فکر کردم...اها فهمیدم دویدم سمت کریسالیس کتنوار داشت باهاش میخنگید بلند گفتم کت وقت اجرای نقشست 🖤اوکی فهمیدم ❤کت زود پرید کنار منم با لگد رفتم تو صورت کریسالیس😝 دو متر پرت شد عقب و خورد به دیوار منم دویدم سمتش تا خواست بلند شه روغن رو ریختم زمین اونم سرخورد بعد به مینو تو راکس (اگه اسماشونو اشتباه نوشتم بهم بگید)علامت دادم اونم دوید و اومد و دست های کریسالیس رو محکم گرفت تا نتونه تکون بخوره و بعدش وسپریا خواست نیشش رو بزنه بهش که ... یکدفعه همه مون با یه باد شدید پرت شدیم عقب برگشتم نگا کردم دیدم که یک نفر با صورت کاملا پوشیده شده و بال های بزگ جلومون ظاهر شد یه میراکیلس داشت (همون کرکس شرور بود) تا خواستیم بهش حمله کنیم کریسالیس رو برداشت و از اونجا رفت اکوما ها خنثی شدن و مردم به حالت عادیشون برگشتن همه قهرمان ها تعجب کردن و بعد برگشتن پیش لیدی باگ 🖤🐮🐝🐢اون دیگه کی بود؟🤔 ❤نمیدونم فعلا باید همه چیرو درست کنم بعدا دوباره همدیگه رو میبینیم لاکی چارم رو انداخت بالا و میراکیلس لیدی باگ💕 همه چیز به حالت عادی برگشت خیلی ممنونم که همیشه به من و کتنوار در شکست دادن شرور ها کمک میکنید شما واقعا لیاقت ابر قهرمان بودن رو دارید😊 همه قهرمانا :وظیفه مون بود جنگیدن درکنارت برای ما باعث افتخاره ❤فعلا خداحافظ دوباره میبینمتون زود رفتم جایی که ادرین گفت اونجا پنهان شم و به حالت عادی برگشتم یهو سرم خیلی درد گرفت 🖤از بقیه ابر قهرمانا خداحافظی کردم و توی کوچه خلوت به حالت عادی برگشتم 💛سریع رفتم به محلی که مرینت اونجا مخفی شده بود یعو دیدم افتاده رو زمین و دستاشو گرفته رو سرش رفتم پیشش و گفتم .مری😨چیزی شده؟ 💙ادرین اومد و یکدفعه سردردم ازبین رفت ا..اره حالم خوبه 💛مطمعا باشم که خوبی؟ 💙اره حالم خوبه نگران نباش😁 💛خیله خب پس بیا بریم الیا و نینو رو پیدا کنیم و برگردیم خونه 💙باشه 💎بعد برگشتن به خونه 💙رفتم تو اتاقم و پریدم رو تخت وای روز افتضاحی بود 🐞 مرینت ببینم تو دلیل اینکه سرت یهو درد گرفت رو نفهمیدی؟ 💙نه تیکی اصلا نمیدونم چرا اینطوری شدم حتما به خاطر اینکه مریض شدم (💎نه مریض نیستی این یه ربطی به جادو داره بعدا میفهمید منظورم رو...) 🐞مرینت با لباس های بیرونش خوابش برد روش پتو کشیدم و رفتنم نشستم بالا سرش (در ذهن تیکی:نکنه سردرد مرینت ربطی به اون فرد با میراکیلس عجیبش داشته باشه؟...بعدا این موضوع رو با بقیه کوامی ها مطرح میکنم ) 💎و تیکی هم خوابش برد
پایان پارت 5
۱.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.