آیدا
عه عه عه
مرتیکه خر
به تو چه موهام چه ریخته
شیطونه میگه بزنم صدا ..........
نه نه آیدا آروم باش دووم بیار بالاخره که ماموریت تموم
میشه
بیخیال به حرف امیر رو تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم
بعد ۱۰ دقیقه صدای در حموم اومد
اهمیتی ندادم و بازم بی خیال
تخت که بالا پایین چشمامو باز کردم و دیدم امیر با اخم های گره خورده نگام میکنه
من : ها آدم ندیدی ؟
امیر : مگه نگفتم موهات و خشک کن
من : دوس ندارم حال ندارم بیخی
یهو دستم و گرفت و کشیدن که نزدیک بود بیفتم
برد سمت ایینه و نشوند رو صندلی و گفت : صبر کن
و سشوار کشید بیرون
جاااان این حاجی میخواد چیکار کنه ؟
من : هووووو چیکار میکنی؟
امیر : کوری دارم موهاتو خشک میکنم
من : نمیخوام ول کن
امیر : آیدا بسههههه
یا خدا چه عصبی شد
دیگه صدایی ندادم که آروم موهامو شونه کرد و سشوار کشید
انقدر که خسته بودم و خوابم میومد اینم که هی دستشو لا
موهام میکشید یهو چشمام رو هم افتاد و ولو شدم
امیر یهو هل کرد و سشوار و گذاشت زمین و گفت : چیشد خوبی؟
نه بابا .؟ حال کن و پرسید ؟
من : هیچی هیچی خوابم میاد
امیر : اوکی پاشو
و بازوم گرفت و با ملایمت نشوند رو تخت
خودشم کنارم دراز کشید
من : اینجا چیکار میکنی؟
امیر : بخواب بدو شب به انرژی پری نیاز داریم
بدون چک و جونه دراز کشیدم و خوابم برد
انقدر که خسته بودم
مرتیکه خر
به تو چه موهام چه ریخته
شیطونه میگه بزنم صدا ..........
نه نه آیدا آروم باش دووم بیار بالاخره که ماموریت تموم
میشه
بیخیال به حرف امیر رو تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم
بعد ۱۰ دقیقه صدای در حموم اومد
اهمیتی ندادم و بازم بی خیال
تخت که بالا پایین چشمامو باز کردم و دیدم امیر با اخم های گره خورده نگام میکنه
من : ها آدم ندیدی ؟
امیر : مگه نگفتم موهات و خشک کن
من : دوس ندارم حال ندارم بیخی
یهو دستم و گرفت و کشیدن که نزدیک بود بیفتم
برد سمت ایینه و نشوند رو صندلی و گفت : صبر کن
و سشوار کشید بیرون
جاااان این حاجی میخواد چیکار کنه ؟
من : هووووو چیکار میکنی؟
امیر : کوری دارم موهاتو خشک میکنم
من : نمیخوام ول کن
امیر : آیدا بسههههه
یا خدا چه عصبی شد
دیگه صدایی ندادم که آروم موهامو شونه کرد و سشوار کشید
انقدر که خسته بودم و خوابم میومد اینم که هی دستشو لا
موهام میکشید یهو چشمام رو هم افتاد و ولو شدم
امیر یهو هل کرد و سشوار و گذاشت زمین و گفت : چیشد خوبی؟
نه بابا .؟ حال کن و پرسید ؟
من : هیچی هیچی خوابم میاد
امیر : اوکی پاشو
و بازوم گرفت و با ملایمت نشوند رو تخت
خودشم کنارم دراز کشید
من : اینجا چیکار میکنی؟
امیر : بخواب بدو شب به انرژی پری نیاز داریم
بدون چک و جونه دراز کشیدم و خوابم برد
انقدر که خسته بودم
۱.۳k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.