گل ارکیده
part ⁹
یه زبون برا جونگ کوک در آوردم و کیفمو پرت کردم رومبلا و رفتم سر میز نشستم جونگ کوک و مامان هم نشستم
ات : مامان بابا کجاس
سوهی : زود رفت سر کار
ات : راسی این دراز برا چی اومده اینجا
جونگ کوک : آخه به توچه کوتوله زشت
ات : یااا زشت قیافته
سوهی : بس کنین ( داد ) اوف سر درد گرفتم ات جونگ کوک قراره چند وقت اینجا بمونه و قراره از این به بعد تو کارا به بابات کمک کنه
ات : عیش باشه
صبحانمو خوردم و به سمت کیفم رفتم و انداختم رو کولم که مامان گفت
سوهی :امروز راننده نمی تونه ببرتت جونگ کوک میرسونتت
ات : عیش مامان آدم غطی اومده آخه این ؟
سوهی : دختره بیشعور درس حرف بزن
ات : عیش
با دو رفتم از خونه بیرون و اخم ساختگی روی صورتم اومد
کنار ماشین جونگ کوک دست به سینه وایسادم اومد و دریو برام باز کرد نشستم خودشم سوار شد و به سمت مدرسه حرکت کرد هنوز همون اخم روی صورتم بود
ماشین جلوی مدرسه متوقف شد دستمو بردم سمت دست گیره که بازش کنم که مونگ کوک به چیزی انداخت روی پام برداشتمش شکلات بود هر وقت قهر بودم و ناراحت بودم برای این که خوشحال شم بهم شکلات میداد
لبخندی گرم بهش زدم و گونشو محکم بوس کردم و گفتم
ات : مرسی خرگوش بوگندو
جونگ کوک : یااا تو قول دادی دیگه اینجوری صدام نکنی
ات : باشه باشه اوپا جونم دیگه بهت نمیگم خرگوش بوگندو
جونگ کوک : تو آدم بشو نیسی راستی بر گشتنه شوهر جونت میاد دنبالت
همون جور که شکلاتو میلٌنبوندم برگشتم سمتش و گفتم
ات : اون وحشی قراره بیاد دنبالم مگه حیوونا میتونن از باغ وحش خارج شن ؟
جونگ کوک : هیی دختر اگه بفهمه اینو بهش گفتی باید بیام سر قبرت شیرینی بخورم (با خنده )
ات : آخه اون گراز از کجا میخواد بفهمه
درو باز کردم و از ماشین پیاده شدم اما برگشتم و دستمو رو صندلی گذاشتم و تو صورتش خم شدم
ات : اگه تو بهش نگی
جونگ کوک : قول نمیدم ( خنده )
ات : به هر حال مهم نیس
محکم در ماشینشو بستمو به سمت مدرسه رفتم که دخترا اومدم طرفم
سولا : هی دختر اون کی بود رسوندت دوست پسرته ( خنده)
سونا : هی ات قبول نیس چرا همه پسر خوشگلا رو برا خودت بر میداری
ات : هییی بس کنین جونگ کوک پسر خالمه
سولا : پس اسمش جونگ کوکه چقد زیباسسس
سولا توی تخیلاتش غرق شد که باعث خنده ما شد
میا : سوالا دختر آورم بگیر دو دقه رو یکی کراش نزن
سولا : وایی این دفعه عاشق شدم
یهو لوکا به طرفمون اومد و سلام کرد واییی خدایا یه پسر چقد میتونه معصوم باشه زل زده به زمین و توچشمامون نگاه نمیکنه آیا اون فرشتس ؟
همه جواب سلامشو دادیم رو کرد به من و گفت
لوکا : ام ات میخواستم ببینم اگه برات مشکلی نیس اون یه درس ریاضی که من غایب بودم رو برام توضیح بدی
ات : او آره حتما من بهت توضیح میدم
دامه کامنت
فالو♡
یه زبون برا جونگ کوک در آوردم و کیفمو پرت کردم رومبلا و رفتم سر میز نشستم جونگ کوک و مامان هم نشستم
ات : مامان بابا کجاس
سوهی : زود رفت سر کار
ات : راسی این دراز برا چی اومده اینجا
جونگ کوک : آخه به توچه کوتوله زشت
ات : یااا زشت قیافته
سوهی : بس کنین ( داد ) اوف سر درد گرفتم ات جونگ کوک قراره چند وقت اینجا بمونه و قراره از این به بعد تو کارا به بابات کمک کنه
ات : عیش باشه
صبحانمو خوردم و به سمت کیفم رفتم و انداختم رو کولم که مامان گفت
سوهی :امروز راننده نمی تونه ببرتت جونگ کوک میرسونتت
ات : عیش مامان آدم غطی اومده آخه این ؟
سوهی : دختره بیشعور درس حرف بزن
ات : عیش
با دو رفتم از خونه بیرون و اخم ساختگی روی صورتم اومد
کنار ماشین جونگ کوک دست به سینه وایسادم اومد و دریو برام باز کرد نشستم خودشم سوار شد و به سمت مدرسه حرکت کرد هنوز همون اخم روی صورتم بود
ماشین جلوی مدرسه متوقف شد دستمو بردم سمت دست گیره که بازش کنم که مونگ کوک به چیزی انداخت روی پام برداشتمش شکلات بود هر وقت قهر بودم و ناراحت بودم برای این که خوشحال شم بهم شکلات میداد
لبخندی گرم بهش زدم و گونشو محکم بوس کردم و گفتم
ات : مرسی خرگوش بوگندو
جونگ کوک : یااا تو قول دادی دیگه اینجوری صدام نکنی
ات : باشه باشه اوپا جونم دیگه بهت نمیگم خرگوش بوگندو
جونگ کوک : تو آدم بشو نیسی راستی بر گشتنه شوهر جونت میاد دنبالت
همون جور که شکلاتو میلٌنبوندم برگشتم سمتش و گفتم
ات : اون وحشی قراره بیاد دنبالم مگه حیوونا میتونن از باغ وحش خارج شن ؟
جونگ کوک : هیی دختر اگه بفهمه اینو بهش گفتی باید بیام سر قبرت شیرینی بخورم (با خنده )
ات : آخه اون گراز از کجا میخواد بفهمه
درو باز کردم و از ماشین پیاده شدم اما برگشتم و دستمو رو صندلی گذاشتم و تو صورتش خم شدم
ات : اگه تو بهش نگی
جونگ کوک : قول نمیدم ( خنده )
ات : به هر حال مهم نیس
محکم در ماشینشو بستمو به سمت مدرسه رفتم که دخترا اومدم طرفم
سولا : هی دختر اون کی بود رسوندت دوست پسرته ( خنده)
سونا : هی ات قبول نیس چرا همه پسر خوشگلا رو برا خودت بر میداری
ات : هییی بس کنین جونگ کوک پسر خالمه
سولا : پس اسمش جونگ کوکه چقد زیباسسس
سولا توی تخیلاتش غرق شد که باعث خنده ما شد
میا : سوالا دختر آورم بگیر دو دقه رو یکی کراش نزن
سولا : وایی این دفعه عاشق شدم
یهو لوکا به طرفمون اومد و سلام کرد واییی خدایا یه پسر چقد میتونه معصوم باشه زل زده به زمین و توچشمامون نگاه نمیکنه آیا اون فرشتس ؟
همه جواب سلامشو دادیم رو کرد به من و گفت
لوکا : ام ات میخواستم ببینم اگه برات مشکلی نیس اون یه درس ریاضی که من غایب بودم رو برام توضیح بدی
ات : او آره حتما من بهت توضیح میدم
دامه کامنت
فالو♡
۵.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.