ادامه تک پارتی
ادامه تک پارتی
ا. ت سریع از اون اتاق دور شد درفت تویه دست شویی درو قفل کرد نشست رویه زمین شروع کرد به گریه کردن البته با وجود این اتفاق هنوز اون عشقش نسبت به لینو تغییر نکرده بود چون مقصر تمام این اتفاقات رو خودش میدونست شاید خودش بوده که کافی نبوده
چند ساعتی بود که داشت گریه میکرد بالاخره از دست شویی اومد بیرون اما کیفش نبود حتما جلویه در استودیو انداخته الان که دیگه تنها کسی که بخاطرش زندگی میکر ولش کرده باید چی کار میکرد...
در استودیو
لینو کم کم به خودش اومد اون دختر رو پرت کرد بیرون باورش نمیشد همچین کاری کرده باشه گوشیش رو برداشت با دیدن یه عالمه تماس از دست رفته از عشقش سریع از اون اتاق اومد بیرون که پاش به یه چیزی گیر کرد خم شد اون کیف رو برداشت درسته اون کیف ا. ت بود یعنی اون همه چیز رو دیده لینو سریع از کمپانی بیرون رفت تو تمام مدت خودش رو سرزنش میکرد که چرا همچین کاری کرده حالا باید چطور تویع چشمای عشقش نگاه کنه
لینو دید که یه عالمه ادم جلوی یه ساختمون نیمه کاره جمع شد بالا رو نگاه کرد که ا. ت رو دید یعنی ا. ت واقعا میخواست همچین کاره احمقانه ای رو انجام بده.....
کم کم بارون اومد لینو با همون لباسای خیس مردم رو کنار میزد به سمت اون ساختمون نیمه کاره میرفت سریع از پله ها بالا رفت که به ا. ت رسید
لینو: ا. ت لطفا لطفا بیا پایین
لین همین طور که اشک میریخت به سمت ا. ت رفت و ا. ت یه قدم دیگه رفت عقب
ا. ت: نزدیک نیا
لینو: ا. ت خواهش میکنم من پشیمونم به حرفام گوش کند
صدای اشک های دوتاشون با رعد برق قاطی میشد و لینو اروم به سمت ا. ت میرفت
ا. ت: ببخشید که کافی نبودم
لینو: نه نه ا. ت همچین چیزی نیست عشقم خواهش میکنم بیا پایین باشه لطفا
ا. ت: متاسفم...
ا. ت سریع از اون اتاق دور شد درفت تویه دست شویی درو قفل کرد نشست رویه زمین شروع کرد به گریه کردن البته با وجود این اتفاق هنوز اون عشقش نسبت به لینو تغییر نکرده بود چون مقصر تمام این اتفاقات رو خودش میدونست شاید خودش بوده که کافی نبوده
چند ساعتی بود که داشت گریه میکرد بالاخره از دست شویی اومد بیرون اما کیفش نبود حتما جلویه در استودیو انداخته الان که دیگه تنها کسی که بخاطرش زندگی میکر ولش کرده باید چی کار میکرد...
در استودیو
لینو کم کم به خودش اومد اون دختر رو پرت کرد بیرون باورش نمیشد همچین کاری کرده باشه گوشیش رو برداشت با دیدن یه عالمه تماس از دست رفته از عشقش سریع از اون اتاق اومد بیرون که پاش به یه چیزی گیر کرد خم شد اون کیف رو برداشت درسته اون کیف ا. ت بود یعنی اون همه چیز رو دیده لینو سریع از کمپانی بیرون رفت تو تمام مدت خودش رو سرزنش میکرد که چرا همچین کاری کرده حالا باید چطور تویع چشمای عشقش نگاه کنه
لینو دید که یه عالمه ادم جلوی یه ساختمون نیمه کاره جمع شد بالا رو نگاه کرد که ا. ت رو دید یعنی ا. ت واقعا میخواست همچین کاره احمقانه ای رو انجام بده.....
کم کم بارون اومد لینو با همون لباسای خیس مردم رو کنار میزد به سمت اون ساختمون نیمه کاره میرفت سریع از پله ها بالا رفت که به ا. ت رسید
لینو: ا. ت لطفا لطفا بیا پایین
لین همین طور که اشک میریخت به سمت ا. ت رفت و ا. ت یه قدم دیگه رفت عقب
ا. ت: نزدیک نیا
لینو: ا. ت خواهش میکنم من پشیمونم به حرفام گوش کند
صدای اشک های دوتاشون با رعد برق قاطی میشد و لینو اروم به سمت ا. ت میرفت
ا. ت: ببخشید که کافی نبودم
لینو: نه نه ا. ت همچین چیزی نیست عشقم خواهش میکنم بیا پایین باشه لطفا
ا. ت: متاسفم...
۲۱.۱k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.