تکپارتی هیونجین
تکپارتی هیونجین
#تکپارتی
#هیونجین
ویو هیونجین :
من یه خون آشامم یه خون آشام که عاشق ا.ت شده عاشقش نشدم شیفتش شدم ، دیونش شدم...من به خاطر ا.ت خیلی وقته خون نخوردم و از هر روشی استفاده میکنم تا دیگه خون آشام نباشم و فقط و فقط یه انسان باشم تا الان کای روش امتحان کردم ولی هیچکدوم جواب ندادن...تشنمه...خیلی تشنمه دلم میخواد خون بخورم ولی بخاطر ا.ت هرگز این کار رو نمیکنم تحمل میکنم...توی این مدت که با ا.ت آشنا شدم فقط خون حیوان خوردم هیچوقت خون انسان نخوردم و خون حیوان اونقد جواب نیست اشکال نداره من میتونم تحمل کنم...من و ا.ت دوتامون روی تخت دراز کشیده بودیم اون سرش توی گوشیش بود منم داشتم مطالعه میکردم برای تبدیل شدن به انسان یکدفعه سرم به شدت درد گرفت و کتاب از دستم افتاد و سرم رو بین دوتا دستم گذاشتم و سرم رو فشار میدادم
خوبی؟؟هیون خوبی؟؟؟؟
_آ..آره...خ...خوبم
دروغ نگووو خوب نیستی...
_ن...نه خ...خوبم نگرانم...ن...نباش
یااااا این چه حرفیه...چطور میتونم نگرانت ن...نباشم...ب...بیا...بیا از...خ...خون من بخور من مشکلی ندارم
_دیگه این حرفو نزن من بخاطر تو خون نمیخورم...آی...بعد تو میگی بیا خون منو بخور؟؟
این مهم نیست من طوریم نمیشه ازت خواهش میکنم تروخدا همین یه بار...
_نه...تروخدا دیگه اینجوری نگو...من حاظرم بمیرم ( خدانکنه دور از جونت عشقم ) ولی از خون تو نخورم
خب به فکر منم باشش من بدون تو دَوُم نمیارم
_نه...آیییی
دیدم سر دردش خیلی شدید تر شده دیگه نتونستم تحمل کنم یه چاقو میوه خوری روی میز کنار تخت بود چاقو رو برداشتم و دستم رو باهاش زخم کردم رگمو نزدم فقط به قدری بود که هیون بتونه از خونش بخوره و حالش خوب بشه
_دیدم دستش رو زخم کرد سریع دستمال برداشتم و خونش رو پاک کردم
یااااا میتونستی به جای اینکه پاکش کنی بخوریش دوباره دستم رو زخم کردم ولی ایندفعه بدتر از دفعه قبل بهش گفتم اگه ایندفعه خونم رو نخوری رگم رو کامل میزنم هیون هم چون مجبور بود خونم رو خورد
_خونش رو خوردم حالم خیلیی بهتر شده بود فردای اون روز یه حس عجیبی داشتم رفتم یه نگاهی به یکی از کتابا انداختم داخلش نوشته بود اگه خونه کسی که واقعا عاشقشی رو بخوری امکان اینکه به انسان تبدیل بشی خیلی زیاده
باورم نمیشد من انسان شده بودم همش رو مدیون ا.تم...
#تکپارتی
#هیونجین
ویو هیونجین :
من یه خون آشامم یه خون آشام که عاشق ا.ت شده عاشقش نشدم شیفتش شدم ، دیونش شدم...من به خاطر ا.ت خیلی وقته خون نخوردم و از هر روشی استفاده میکنم تا دیگه خون آشام نباشم و فقط و فقط یه انسان باشم تا الان کای روش امتحان کردم ولی هیچکدوم جواب ندادن...تشنمه...خیلی تشنمه دلم میخواد خون بخورم ولی بخاطر ا.ت هرگز این کار رو نمیکنم تحمل میکنم...توی این مدت که با ا.ت آشنا شدم فقط خون حیوان خوردم هیچوقت خون انسان نخوردم و خون حیوان اونقد جواب نیست اشکال نداره من میتونم تحمل کنم...من و ا.ت دوتامون روی تخت دراز کشیده بودیم اون سرش توی گوشیش بود منم داشتم مطالعه میکردم برای تبدیل شدن به انسان یکدفعه سرم به شدت درد گرفت و کتاب از دستم افتاد و سرم رو بین دوتا دستم گذاشتم و سرم رو فشار میدادم
خوبی؟؟هیون خوبی؟؟؟؟
_آ..آره...خ...خوبم
دروغ نگووو خوب نیستی...
_ن...نه خ...خوبم نگرانم...ن...نباش
یااااا این چه حرفیه...چطور میتونم نگرانت ن...نباشم...ب...بیا...بیا از...خ...خون من بخور من مشکلی ندارم
_دیگه این حرفو نزن من بخاطر تو خون نمیخورم...آی...بعد تو میگی بیا خون منو بخور؟؟
این مهم نیست من طوریم نمیشه ازت خواهش میکنم تروخدا همین یه بار...
_نه...تروخدا دیگه اینجوری نگو...من حاظرم بمیرم ( خدانکنه دور از جونت عشقم ) ولی از خون تو نخورم
خب به فکر منم باشش من بدون تو دَوُم نمیارم
_نه...آیییی
دیدم سر دردش خیلی شدید تر شده دیگه نتونستم تحمل کنم یه چاقو میوه خوری روی میز کنار تخت بود چاقو رو برداشتم و دستم رو باهاش زخم کردم رگمو نزدم فقط به قدری بود که هیون بتونه از خونش بخوره و حالش خوب بشه
_دیدم دستش رو زخم کرد سریع دستمال برداشتم و خونش رو پاک کردم
یااااا میتونستی به جای اینکه پاکش کنی بخوریش دوباره دستم رو زخم کردم ولی ایندفعه بدتر از دفعه قبل بهش گفتم اگه ایندفعه خونم رو نخوری رگم رو کامل میزنم هیون هم چون مجبور بود خونم رو خورد
_خونش رو خوردم حالم خیلیی بهتر شده بود فردای اون روز یه حس عجیبی داشتم رفتم یه نگاهی به یکی از کتابا انداختم داخلش نوشته بود اگه خونه کسی که واقعا عاشقشی رو بخوری امکان اینکه به انسان تبدیل بشی خیلی زیاده
باورم نمیشد من انسان شده بودم همش رو مدیون ا.تم...
۷.۲k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲