چون کوک جلو دم در خونش بود و چشماش اشکی بود . کوک بدون هی
چون کوک جلو دم در خونش بود و چشماش اشکی بود . کوک بدون هیچ حرفی به سمت اشلی رفت و اون رو تو بغلش گرفت و نفس های عمیقی میکشید
۱۰ مین بعد اشلی همچنان داشت گریه میکرد و کوک اون رو از خودش جدا کرد و گفت:کجا بودی ها (نگران)
اشلی:کوک باشگاه بودم یکم اعصابم خرد بود همین
کوک:مطمئنی
اشلی:اوهوم مطمئن باش
روز بعد
پیامی روی گوشی اشلی ظاهر شد که از طرف کلارا بود
کلارا :اشلی بیا دفترم بهت گفتم کارت اخر و عاقبت خوبی ندارد
اشلی به دفتر کلارا رفت با چیزی که کلارا نشونش داد اشلی
سرش گیج رفت و تاریکی
۱۰ مین بعد اشلی همچنان داشت گریه میکرد و کوک اون رو از خودش جدا کرد و گفت:کجا بودی ها (نگران)
اشلی:کوک باشگاه بودم یکم اعصابم خرد بود همین
کوک:مطمئنی
اشلی:اوهوم مطمئن باش
روز بعد
پیامی روی گوشی اشلی ظاهر شد که از طرف کلارا بود
کلارا :اشلی بیا دفترم بهت گفتم کارت اخر و عاقبت خوبی ندارد
اشلی به دفتر کلارا رفت با چیزی که کلارا نشونش داد اشلی
سرش گیج رفت و تاریکی
۲.۹k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.