•وقتی به عنوان خواهر14سالش چاقو میخوری• پارت3🌻

•وقتی به عنوان خواهر14سالش چاقو میخوری• پارت3🌻

یه مرد عضلانی سیاه پوش داشت کیف یه زنه رو به زور میگرفت که با دیدنم سریع به سمتم دوید
من از شدت شوک حتی نمیتونستم حرکت کنم..! وقتی مرد از کنارم رد شد و رفت خواستم نفس عمیقی بکشم که یه چیزی رو تو وجودم حس کردم...
با دیدن چاقویی که بهم خورده کم کم درد کل وجودمو گرفت..وقتی به خودم اومدم دیدم رو زمین افتادم

ویو جی:
امیدوارم ا/ت زیاد ناراحت نشده باشه اینقدر عجله داشتم اشتباهی خریدم خو..

همینجور که بعد عوض کردن بستنی داشتم برمیگشتم متوجه شدم ا/ت نیست..
با چشمام همجارو گشتم ولی خبری از ا/ت نبود..به سمت فروشگاه ها و .. رفتم ولی ا/ت رو ندیدم..
+پس این دختره کجاست چرا یهو ناپدید شد!؟

همچنان که داشتم کوچه و خیابونارو میگشتم، یهو چشمم به ینفر افتاد..برگشتم ببینم داره چیکار میکنه که دیدم ا/ته..
ا/ت د..دار..داره چـ..چیکار..م..میکنه؟
با دیدن چاقویی که بهش خورده بستنی ها از دستم افتاد و برای چند ثانیه سر جام یخ زدم
+ا/ت؟ ا/ت تـ..تو..تویی؟
+ا/ت..ا..ت..ا/تتتتت
+این چیههههههه ، چیشدههههه


#سناریو #انهایپن #جی_پارک #سناریو_انهایپن #سناریو_جی
#Enhypen #Jay