من قبلا هیچ اعتقادی به جن و ارواح ندارم
من قبلا هیچ اعتقادی به جن و ارواح ندارم
اما اتفاقی که برام افتاد نظرم رو عوض کرد
یه روز رفتیم خونه بابابزرگم خاله و بچه هاش بودن من تا شب باهاشون بازی کردم و انقدر خسته بودم که سریع تر از بقیه خوابم برد
شب یه حس عجیبی داشتم وقتی از خواب پاشدم از پیشونیم عرق سرد میریخت نمیدونم با چه جرعتی دوباره خوابیدم
اینبار انگار که توسط کسی لمس میشدم بیدار بودم اما نمیتونم از جام پاشم حس میکردم دستش داره مییاد بالا و بالا تر بلخره دیدمش نمیدونم اون چی بود اما هرچی بود زل زده بود به من مثل یه زن بود اما موهاش جلوی صورتشو پوشونده بود صداش اون صدای وحشت ناکش که
میگفت"تقصیره تو بود"
سعی داشت خفم کنه اما یهو ناپدید شد
تا همین الان که عکس اون زنو دیدم اون زن مادربزرگم بود از اون به بعد اون امدم سابق نشدم و با فوبیای تنهایی زندگی میکنم
اما اتفاقی که برام افتاد نظرم رو عوض کرد
یه روز رفتیم خونه بابابزرگم خاله و بچه هاش بودن من تا شب باهاشون بازی کردم و انقدر خسته بودم که سریع تر از بقیه خوابم برد
شب یه حس عجیبی داشتم وقتی از خواب پاشدم از پیشونیم عرق سرد میریخت نمیدونم با چه جرعتی دوباره خوابیدم
اینبار انگار که توسط کسی لمس میشدم بیدار بودم اما نمیتونم از جام پاشم حس میکردم دستش داره مییاد بالا و بالا تر بلخره دیدمش نمیدونم اون چی بود اما هرچی بود زل زده بود به من مثل یه زن بود اما موهاش جلوی صورتشو پوشونده بود صداش اون صدای وحشت ناکش که
میگفت"تقصیره تو بود"
سعی داشت خفم کنه اما یهو ناپدید شد
تا همین الان که عکس اون زنو دیدم اون زن مادربزرگم بود از اون به بعد اون امدم سابق نشدم و با فوبیای تنهایی زندگی میکنم
۳.۰k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.