رمان ~سکوت&شب~ پارت (۹)
رمان ~سکوت&شب~ پارت (۹)
ویو یانگ سو :
نمیدونم چرا دیگه احساس پوچی نداشتم ؟ فقط ..... فقط...... نمیدونم احتمالا زود گذره مثل همیشه 🙃✨ شروع کردم به نوشتن رمانم دیگه تو هر زمانی رمانم و مینویسم
۳۰مین بعد :
قلم و کنار گذاشتم و فقط به متن ها نگاه میکردم یعنی کی این کتاب تموم میشه؟
__تیکه ای از کتاب __
زمان هایی که گذشت را از دست دادم زمانی که دارم را تلف کردم زمانی که خواهم داشت را خراب .........
_____________________
زندگینامه من خیلی کسل کننده است ولی دارم ادامه میدم صدای گوشیم به صدا درآمد و پیامی برام اومد درخواست فالو من و قبول کرده بود .......
برام ارزشی نداشت پس ولش کردم
از خونه رفتم بیرون تقریبا ساعت ۹ خسته شدم رو نیمکتی نشستم و گوشیم و در آوردم دختره پست گذاشته بود اینجا....!؟ اینجا ته کوچه خونه منه یعنی اینجا ها زندگی میکنه؟ دختره از خودش عکس نذاشت مث من خیلی دوست داشتم ببینمش
ویو جانگ می :
داشتم تو پیج پسره میگشتم که دیدم یه پست گذاشته که مغازه سر کوچه توش معلومه یعنی اینجا زندگی میکنه ؟ شاید یه رهگذره ؟ خیلی دوست داشتم قیافه اش رو ببینم
ادامه دارد........
ویو یانگ سو :
نمیدونم چرا دیگه احساس پوچی نداشتم ؟ فقط ..... فقط...... نمیدونم احتمالا زود گذره مثل همیشه 🙃✨ شروع کردم به نوشتن رمانم دیگه تو هر زمانی رمانم و مینویسم
۳۰مین بعد :
قلم و کنار گذاشتم و فقط به متن ها نگاه میکردم یعنی کی این کتاب تموم میشه؟
__تیکه ای از کتاب __
زمان هایی که گذشت را از دست دادم زمانی که دارم را تلف کردم زمانی که خواهم داشت را خراب .........
_____________________
زندگینامه من خیلی کسل کننده است ولی دارم ادامه میدم صدای گوشیم به صدا درآمد و پیامی برام اومد درخواست فالو من و قبول کرده بود .......
برام ارزشی نداشت پس ولش کردم
از خونه رفتم بیرون تقریبا ساعت ۹ خسته شدم رو نیمکتی نشستم و گوشیم و در آوردم دختره پست گذاشته بود اینجا....!؟ اینجا ته کوچه خونه منه یعنی اینجا ها زندگی میکنه؟ دختره از خودش عکس نذاشت مث من خیلی دوست داشتم ببینمش
ویو جانگ می :
داشتم تو پیج پسره میگشتم که دیدم یه پست گذاشته که مغازه سر کوچه توش معلومه یعنی اینجا زندگی میکنه ؟ شاید یه رهگذره ؟ خیلی دوست داشتم قیافه اش رو ببینم
ادامه دارد........
۳.۱k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.